کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
sun-ray پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سعد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ نحس، جمع: سُعُود] sa'd خجسته؛ مبارک.〈 سعد اکبر: (نجوم) سیارۀ مشتری؛ سعدالسعود.〈 سعد ذابح: یکی از منازل قمر؛ دو ستارۀ روشن که در جای ذبح یکی از آنها ستارۀ کوچکی است که گویی میخواهد آن را ذبح کند: ◻︎ سعد ذابح سر برید...
-
سعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) so'd گیاهی که در جاهای مرطوب میروید و در بیخ آن غدههایی تولید میشود که خوشطعم و مٲکول است؛ مشک زمین؛ مشک زیرزمین.