کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
sl پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سمّ] sam[m] ۱. [جمع: سُمُوم] هر نوع مادۀ شیمیایی که موجب آسیب یا هلاک جاندار شود؛ زهر.۲. [عامیانه، مجاز] هر چیز زیانبار: سیگار برای تو سم است.۳. [جمع: سِمام و سُموم] [قدیمی] سوراخ، مانند سوراخ سوزن.〈 سمّ زعاف: [قدیمی] زهر کشنده که ا...
-
سم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sumb] ‹سنب› som ۱. (زیستشناسی) ناخن ضخیم و مقاوم گروهی از پستانداران گیاهخوار، مانند گاو، گوسفند، اسب، استر، الاغ، و امثال آن.۲. [عامیانه] پای انسان.۳. ‹سُمج› [قدیمی] سوراخ؛ گودال.۴. [قدیمی] جایی که در کوه یا زیرِ زمین برای جا دادن گوس...
-
واژههای مشابه
-
سم الحمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] sammolhemār = خرزهره
-
سم الخیاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sammolxiyāt سوراخ سوزن.
-
سم الفار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] = (شیمی) sammolfār آرسنیک
-
سم پاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (کشاورزی) sampāš ۱. دستگاهی که بهوسیلۀ آن سمپاشی کنند.۲. آنکه سم میپاشد؛ پاشندۀ سم؛ مٲمور دفع آفات که مزارع و باغها و جاهای دیگر را بر ضد حشرات و آفات نباتی سمپاشی میکند.
-
سم پاشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] sampāši ۱. پاشیدن سم در جایی برای از بین بردن حشرات.۲. (کشاورزی) پاشیدن سمهای مختص به گیاهان و درختان برای نابود ساختن آفات نباتی.۳. [عامیانه، مجاز] تبلیغات بد و گفتن سخنانی که باعث فتنه و فساد و اختلاف میان جمعی از مردم ب...
-
سم دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] samdār ۱. دارای سَم؛ زهردار.۲. (زیستشناسی) ویژگی هر جانوری که دارای زهر باشد، مانندِ مار و عقرب.
-
سم دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) (زیستشناسی) somdār ویژگی هر جانوری که دارای سُم باشد، مانندِ اسب و استر.
-
واژههای همآوا
-
ثم
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [عربی] [قدیمی] somma سپس؛ پس؛ پس از آن.
-
صم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صمّ] [قدیمی] som[m] ۱. [جمعِ صَمّاء] = صما۲. [جمعِ اَصَمّ] = اصم
-
جستوجو در متن
-
اخفاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خُفّ] [قدیمی] 'axfāf سُمها.