کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ods پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xis ۱. [مقابلِ خشک] ویژگی کسی یا چیزی که با آب یا مایع دیگر مرطوب شده باشد؛ تر.۲. (بن مضارعِ خیسیدن) = خیسیدن
-
خیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xis بیشه یا کُنام شیر.
-
جستوجو در متن
-
ژفیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] žafidan تر شدن؛ خیس شدن.
-
خیسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) xisidan خیس شدن؛ تر شدن.
-
لیچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] lič آبکشیده؛ آبافتاده؛ خیس.〈 لیچ شدن: (مصدر لازم) خیس شدن.
-
ژفیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] žafide ترشده؛ خیسشده.
-
آغارنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āqārande ترکننده؛ خیسکننده.
-
خیساندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹خیسانیدن› xisāndan خیس کردن چیزی برای آنکه آب را به خود بکشد.
-
فرغار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farqār ۱. مرطوب؛ تر؛ خیس.۲. (بن مضارعِ فرغاردن) = فرغاریدن
-
وسمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وسمَة] vasme برگ نیل یا رنگی شبیه نیل که زنان در آب خیس میکنند و به ابروهای خود میکشند.
-
آغشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) 'āqeštan ۱. خیس کردن؛ تر کردن.۲. آلوده کردن.۳. آمیختن؛ سرشتن.۴. (مصدر لازم) آلوده شدن؛ تر شدن.
-
باردیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bārdič چوب درازی که تکهای پارچه بر سر آن میپیچند و نانوایان آن را با آب خیس میکنند و داخل تنور را پاک میکنند.
-
مالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: malt] mālt دانۀ غلات که پس از خیس کردن و جوانه زدن خشک میکنند و دارای دیاستاز، دکسترین، مالتوز، و پروتئین است.
-
تردامن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tardāman ۱. دارای دامن خیس.۲. [مجاز] بدکار؛ بدنام.۳. [مجاز] مجرم؛ فاسق.۴. [مجاز] گناهکار.