کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
cdf پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zib زینت؛ زیور؛ آرایش.
-
واژههای مشابه
-
جامه زیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jāmezib کسی که لباس زیبنده بر تن دارد؛ آنکه لباس بر تنش زیبنده باشد.
-
واژههای همآوا
-
ذیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذِئب] (زیستشناسی) [قدیمی] zib ذئب؛ گرگ.
-
جستوجو در متن
-
ماهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] māhu زیب؛ زینت؛ آرایش.
-
پیرایه سنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] pirayesanj کسی که زیب و زیور را بسنجد؛ آنکه پیرایه میسنجد.
-
لغونه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lo(a)qune ۱. زیب؛ زینت؛ آرایش.۲. گلگونه.
-
شهرآرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹شهرآرای› [قدیمی] šahr[']ārā ۱. آرایندۀ شهر؛ آرایشکنندۀ شهر.۲. (اسم مصدر) زیب و زینت بستن شهر؛ آذینبندی شهر.
-
آرا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آراستن) ‹آرای› 'ārā ۱. = آراستن۲. آراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): انجمنآرا، بزمآرا، جهانآرا، خودآرا، رزمآرا، سخنآرا.۳. (اسم) [مخففِ آرایش] [قدیمی] زیب؛ زیور: ◻︎ میان گوهر و زیور سراپای / بتان را زشت کرده زیب و آرای (فخرالدیناسعد...
-
افرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: afrank] ‹اورنگ، اورند، افرند› [قدیمی] 'afrang ۱. تخت پادشاهی.۲. فروشکوه.۳. زیب و زیبایی: ◻︎ فر و افرنگ به تو گیرد دین / منبر از خطبهٴ تو آراید (دقیقی: ۹۸).
-
ریژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] riž کام؛ آرزو؛ مراد؛ هوس: ◻︎ دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی / با ریدکان مطرب بودی به فرّ و زیب (رودکی: ۴۹۳).
-
پیرایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pirāyak] ‹پیراهه› pirāye ۱. زیب؛ زینت؛ زیور؛ آرایش: ◻︎ حریف مجلس ما خود همیشه دل میبرد / علیالخصوص که پیرایهای بر او بستند (سعدی۲: ۴۱۹)، ◻︎ ز دانش چو جان تو را مایه نیست / بِه از خامشی هیچ پیرایه نیست (فردوسی: ۷/۱۸۰).۲. [قدیمی] تهم...
-
ردالصدرعلی العجز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) raddossadre'alal'ajoz در بدیع، تکرار کلمۀ آخر بیت در اول بیت بعد، مانند کلمۀ «نظام» در این شعر: قوام دولت و دین روزگار فضل و هنر / ز فضل وافر تو یافت زیب و فر و نظام ـ نظام ملت و ملکی عجب نباشد اگر / به رونق است در این روز...