کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یی دفعه ، یک دفعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دفعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دفعَة] daf 'e یک بار؛ یک نوبت.
-
بار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bār] bār دفعه؛ مرتبه؛ کرت: یک بار؛ دو بار؛ سه بار.
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] keš دفعه؛ مرتبه.
-
کره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کرَّة] [قدیمی] karre دفعه؛ مرتبه؛ بار.
-
پستا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pastā ۱. اندوخته؛ ذخیره.۲. نوبت؛ کرت؛ دفعه.
-
وهله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وهلَة] vahle نوبت؛ بار؛ دفعه.
-
تارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تارة، جمع: تارات] ‹تاره› [قدیمی] tārat هنگام؛ دفعه؛ مرة؛ یکبار.
-
باره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) bāre دفعه؛ مرتبه (در ترکیب با کلمۀ دیگر): یکباره، دوباره، دگرباره، ◻︎ زآن شیفتهٴ سیهستاره / من شیفتهتر هزارباره (نظامی۳: ۴۶۶).
-
دوباره
فرهنگ فارسی عمید
(قید) dobāre ۱. دو دفعه؛ دو مرتبه.۲. (صفت) مکرر؛ کاری که برای بار دوم صورت گیرد.
-
مره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرَّة، جمع: مرار و مرات] [قدیمی] marre ۱. بار؛ دفعه.۲. شماره؛ تعداد.
-
مرتبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرتَبَة، جمع: مراتب] ‹مرتبت› martabe ۱. مقام؛ منزلت؛ پایه.۲. بار؛ دفعه.۳. (تصوف) هریک از مراحل سلوک.۴. طبقۀ ساختمان.
-
فقره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فِقرَة، جمع: فِقَر و فقرات] faqare ۱. واحد شمارش یک عمل، رویداد، موضوع، یا امثال آن.۲. مرتبه؛ دفعه.۳. بند؛ ماده.۴. موضوع.۵. (پزشکی) [قدیمی] هریک از مهرههای ستون فقرات؛ مهرۀ پشت.
-
جرعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جرعَة] jor'e ۱. مقداری از آب یا مایع دیگر که در یک دفعه آشامیدن به گلو وارد میشود؛ قُلُپ.۲. [قدیمی، مجاز] شراب: ◻︎ برخیز ساقیا به کرم جرعهای بریز / بر عاشقان غمزده زآن جام غمزدا (جامی: ۳).
-
تقسیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqsim ۱. پراکنده کردن.۲. بخش کردن؛ قسمت کردن.۳. (اسم) (ریاضی) قاعده یا عملی که بهواسطۀ آن معلوم میشود عدد بیشتر (مقسوم) چند برابر عدد کمتر (مقسومٌعلیه) است، یا عددی چند دفعه عدد دیگر را شامل میشود.
-
پس آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پسابه› pasāb ۱. آب پسمانده.۲. مایعی که پس از تخمیر یا تقطیر چیزی در ظرف باقی بماند.۳. چای که چند دفعه آبجوش روی آن بریزند و دفعۀ آخر که در فنجان بریزند کمرنگ و بیطعم باشد.