کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یک به یک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یک به یک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) yekbeyek یکایک؛ یکییکی؛ یکانیکان.
-
جستوجو در متن
-
کاژ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kāž ۱. (پزشکی) = لوچ: ◻︎ ای تیغ زبان آخته بر قافلهٴ ژاژ / چشمت به طمع مانده سوی نان کسان کاژ (ناصرخسرو: لغتنامه: کاژ)، ◻︎ به یک پای لَنگ و به یک دست شَل / به یک چشم کور و به یک چشم کاژ (معروفی: شاعران بیدیوان: ۱۴۲).۲. (زیستشناسی) = ک...
-
طرفةالعین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: طَرفةالعَین] [مجاز] to(a)rfatol'eyn یک چشم به هم زدن؛ یک آن؛ یک لحظه.
-
دگماتیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dogmatisme] (فلسفه) dogmātism اعتقاد تعصبآمیز به یک باور به عنوان یک اصل قطعی و غیرقابل تغییر؛ جزماندیشی.
-
غزات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غزاة] [قدیمی] qazāt = غزا: ◻︎ به یک غزات قریب هزار پیل آورد / وزآن گرفته به یک حمله سیصدوپنجاه (فرخی: ۳۴۳).
-
بیستار
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر، تابع) ‹بیسار› bistār اشاره به یک شخص یا یک چیز مجهول و غیرمعلوم؛ فلان.
-
شکم وار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šekamvār بهقدر یک شکم؛ بهاندازۀ یک خوراک: ◻︎ چرا از پی یک شکموار نان / گراینده باید به هر سو عنان (نظامی: ۱۰۹۶).
-
جشنواره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jašnvāre مراسمی همگانی برای نمایش آثار هنری، بزرگداشت یک واقعه، ادای احترام به یک شخص، و امثال آن؛ فستیوال.
-
درم سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی. فارسی] [قدیمی] deramsang چیزی که به وزن یک درم باشد؛ وزن یک درم.
-
هم قطار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] hamqatār دو یا چند تن که در یک خانه یا اداره به یک شغل و خدمت مشغول باشند.
-
انباردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: hanbārtan] ‹انباریدن› 'ambardan = انباشتن: ◻︎ به یک سخن دهن ظلم را فروبندی / به یک سخا شکم آز را بینباری (ظهیرالدین فاریابی: ۱۶۶).
-
احاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: احالَة] ‹احالت› 'ehāle ۱. امری را به عهدۀ کسی واگذاشتن.۲. (حقوق) خارج شدن یک پرونده از صلاحیت یک دادگاه و فرستادن آن به دادگاه دیگر.
-
سالینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سال) [قدیمی] sāline مربوط به یک یا چند سال.
-
تئودولیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: théodolite] (نجوم) te'odolit اسبابی مرکب از یک دوربین و یک دایرۀ مدرج افقی و یک دایرۀ مدرج قائم که برای اندازهگیری زوایای قائم و افقی در نقشهبرداری یا تعیین سمت و ارتفاع یک ستاره به کار میرود.