کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکی شدنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سه یکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] seyeki = سیکی
-
یکی گو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹یکیگوی› [قدیمی] yekigu شخص موحد و خداپرست.
-
یکی به دو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه، مجاز] yekibedo گفتگوی بیجا و بیمعنی؛ مشاجره؛ ستیزه کردن.〈 یکیبهدو کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] گفتگوی بیجا و بیمعنی کردن؛ مشاجره کردن؛ ستیزه کردن.
-
جستوجو در متن
-
میسر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moyassar امکانپذیر؛ ممکن؛ شدنی.
-
ممکن الوقوع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] momkenolvogu' ویژگی آنچه وقوع آن امکان دارد؛ شدنی.
-
مقدور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maqdur ۱. انجام شدنی؛ امکانپذیر؛ ممکن.۲. امر حتمی؛ مقدر.۳. [قدیمی] قدرتدادهشده؛ تواناشده بر چیزی.