کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکدل و یک زبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
معرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'arrab لغتی که از زبان دیگر وارد زبان عربی شده و تغییراتی مطابق آن زبان پیدا کرده؛ عربیشده.
-
زبان رانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] zabānrāni سخنگویی؛ سخنرانی: ◻︎ این چه زبان واین چه زبانرانی است / گفته و ناگفته پشیمانی است (نظامی۱۳: ۶).
-
زبان دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) zabāndān ۱. کسی که غیر از زبان مادری خود زبان دیگر هم میداند.۲. [قدیمی، مجاز] زبانآور؛ سخندان؛ فصیح و بلیغ: ◻︎ زباندانی آمد به صاحبدلی / که محکم فروماندهام در گِلی (سعدی۱: ۸۱).
-
زبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: uzvān] ‹زفان، زوان› zabān ۱. (زیستشناسی) عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده میشود و به جویدن غذا و بلع آن کمک میکند و انسان بهوسیلۀ آن حرف میزند.۲. [مجاز] لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت.〈 زب...
-
هم زبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) hamzabān ۱. هریک از دو یا چند تن که به یک زبان و یک لغت صحبت کنند.۲. [مجاز] همدل.۳. [مجاز] همنشین.
-
لغت شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] loqatšenās آنکه لغت بشناسد؛ آنکه لغات یک زبان و معانی آنها را بداند.
-
لغت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] loqatnāme کتابی که شامل لغات، ترکیبات و اصطلاحات یک زبان باشد؛ کتاب لغت؛ فرهنگ.
-
کاژ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kāž ۱. (پزشکی) = لوچ: ◻︎ ای تیغ زبان آخته بر قافلهٴ ژاژ / چشمت به طمع مانده سوی نان کسان کاژ (ناصرخسرو: لغتنامه: کاژ)، ◻︎ به یک پای لَنگ و به یک دست شَل / به یک چشم کور و به یک چشم کاژ (معروفی: شاعران بیدیوان: ۱۴۲).۲. (زیستشناسی) = ک...
-
دیکسیونر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dictionnaire] diksiyoner کتابی که در آن واژههای یک زبان و معنی آنها به همان زبان یا به زبانی دیگر، به ترتیب الفبایی جمع آوری شده و دربارۀ هر واژه، اطلاعاتی چون هویت دستوری، ریشهشناسی، و آوانگاری را بیان میکند؛ لغتنامه.
-
زبان شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) zabānšenāsi علمی که دربارۀ زبانهای مختلف، چگونگی ساختمان و اصوات و اشکال هر یک، و ارتباط میان آنها بحث میکند.
-
سخن گستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] soxangostar ۱. آنکه سخن را شرحوبسط دهد؛ کسی که مطلب و موضوعی را تفسیر کند.۲. کسی که ادبیات و زبان یک قوم را گسترش دهد.
-
ذواللسانین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: (= صاحب دو زبان)] ‹ذولسانین› [قدیمی] zollesāneyn ۱. آنکه دو زبان بداند.۲. کسی که دو زبان فارسی و عربی را خوب بداند و به هر دو زبان شعر بگوید و چیز بنویسد.
-
ملمع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] molamma' ۱. (ادبی) در بدیع، شعری که یک مصراع یا بیت آن به فارسی و یک مصراع یا بیت آن به عربی یا زبان دیگر باشد؛ ذولسانین.۲. [قدیمی] روشن؛ درخشان.۳. [قدیمی] رنگارنگ.۴. [قدیمی] حیوانی که در بدنش لکهها و خالهایی خلاف رنگ اصلی او وجود ...
-
مفرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mofrad ۱. [مقابلِ جمع] (ادبی) در دستور زبان، ویژگی اسمی که تنها بر یک مصداق دلالت کند.۲. [قدیمی] یکه؛ تنها؛ جدا.۳. [قدیمی] یگانه، فرد، و ممتاز در دلاوری.
-
گویش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹گوش› guyeš ۱. (زبانشناسی) لهجۀ خاصی از یک زبان.۲. گفتن.۳. (اسم) [قدیمی] گفتار؛ کلام؛ سخن.