کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) yuz = یوزپلنگ
-
یوز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ یوزیدن) [قدیمی] yuz ۱. = یوزیدن۲. یوزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): چارهیوز، دریوز، ◻︎ ز بهر طلایه یکی کینهتوز / فرستاد با لشکری رزمیوز (فردوسی: لغت فرس۱: یوز).
-
واژههای مشابه
-
رزم یوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹رزمیوش، رزمتوز› [قدیمی] razmyuz رزمجو؛ جنگجو؛ جنگی.
-
جستوجو در متن
-
یوزبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] yuzbān تربیتکننده و نگهبان یوز؛ یوزبند؛ یوزدار.
-
رزم توز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] razmtuz رزمجو؛ رزمتوزنده؛ جنگجو؛ رزمیوز؛ رزمیوش.
-
گودره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گور، کودر، کودره› (زیستشناسی) [قدیمی] go[w]dare ۱. نوعی مرغابی.۲. بچۀ گاو و گوزن: ◻︎ کف یوز پرمغز آهوبره / همه چنگ شاهین دل گودره (عنصری: ۳۶۲).
-
هوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] huz آواز تندوتیز مانند صدایی که از ظرف فلزی برآید: ◻︎ باز بانگ اندر اوفتاد به هوز / آهو آزاد شد ز پنجهٴ یوز (نظامی۴: ۷۰۹).
-
رزم یوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] razmyuš رزمیوز؛ رزمتوز؛ رزمجو؛ جنگجو؛ جنگی: ◻︎ نه پیدا بُد از خون تن رزمیوش / که پولادپوش است یا لعلپوش (اسدی: لغتنامه: رزمیوش).