کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یه سر و دو گوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قذال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قُذُل و اَقذِِلَة] [قدیمی] qazāl پس سر؛ پشت گردن میان دو گوش.
-
گیجگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gijgāh فرورفتگی کوچک در دو طرف پیشانی بین چشم و گوش؛ شقیقه.
-
فراداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] farādāštan ۱. بلند کردن و بر سر دست گرفتن؛ نگه داشتن.۲. منصوب کردن؛ گماشتن.〈 گوش فراداشتن: گوش دادن؛ شنیدن.
-
گوشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به گوش، اسم) guši ۱. قسمتی از دستگاه تلفن یا افاف شامل یک دسته و دو بخش سوراخدار.۲. (پزشکی) وسیلهای که از یک قطعۀ شیپورمانند و چند لوله تشکیل شده که بهوسیلۀ قطعهای که در گوش قرار میگیرد صدای قلب و ششها شنیده میشود.۳. وسیلهای...
-
هفت اندام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] haft[']andām هفت عضو بدن انسان، شاملِ سر، سینه، شکم، دو دست، و دو پا؛ هفتارکان.
-
دوسره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) ‹دوسر› dosare ۱. آنچه دو سر داشته باشد.۲. (قید) [مجاز] از دو طرف یا از دو جانب.۳. [مجاز] برای دو مسیر رفتن و برگشتن: بلیت دوسرۀ هواپیما.
-
ننو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ننی، نانو› nanu نوعی گهواره که از چرم یا پارچۀ ضخیم میدوزند و دو سر ریسمان آن را به دو درخت یا دو دیوار مقابل، بههم میبندند؛ بانوج؛ بانوچ.
-
سخن ناشنو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [مقابلِ سخنشنو] [قدیمی، مجاز] soxannāšeno[w] ۱. کسی که به سخن دیگران گوش ندهد و پند نپذیرد.۲. کسی که از اطاعت سر باز میزند.
-
ماهیچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مایچه› (زیستشناسی) māhiče برخی از گوشتهای بدن انسان یا حیوان که دارای دو سر باریک و شبیه ماهی کوچک است؛ عضله.
-
خیره سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خیرسر، خیرهسار› [قدیمی] xiresar خودسر، لجباز، و گستاخ: ◻︎ زود باشد که خیرهسر بینی / به دو پای اوفتاده اندر بند (سعدی: ۱۵۷).
-
آراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اِرب] [قدیمی] 'ārāb عضوها؛ اندامها.〈 آراب سبعه: (فقه) هفت موضع از بدن که هنگام سجده بر زمین میرسد و عبارت است از پیشانی، دو کف دست، دو سر زانو، و دو انگشت بزرگ پا.
-
تابوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] tābuq رسمی متداول میان مغولان که در آن متداول بوده و شخص گناهکار با سر برهنه یک گوش خود را به دست میگرفت و نزد سلطان یا امیر خم میشد و عذر تقصیر میخواست و گاه این عمل را جهت ادای احترام بهجا میآورند.
-
سوزیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ سود و زیان] [قدیمی] suziyān ۱. نفع و ضرر.۲. مال و سرمایه.۳. [مجاز] راز؛ سر: ◻︎ قلم دو زبان است و کاغذ دوروی / نباشند محرم دراین سوزیان (کمالالدین اسماعیل: ۳۵۴).
-
دمبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: dumbbell] ‹دمبیل› (ورزش) dambel از آلات ورزش و آن میلۀ کوتاه فلزی است که در دو سر آن دو گلولۀ فلزی قرار دارد و یک جفت است و هنگام ورزش هرکدام را به یک دست میگیرند و دستها را باز و بسته میکنند.
-
آخوندک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'āxu(o)nd حشرهای سبزرنگ شبیه ملخ و دارای پاهای دراز و سر بزرگ و دو جفت بال که غالباً در لای شاخوبرگ درختان به سر میبرد. از حشرات مفید برای زراعت است و با حشرات زیانآور مبارزه میکند.