کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، مقابلِ یسار، جمع: اَیْمان] [قدیمی] yamin ۱. راست؛ طرف راست.۲. دست راست انسان.۳. (اسم) قسم؛ سوگند.〈 یمین غموس: [قدیمی] سوگند دروغ.
-
جستوجو در متن
-
ایمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَیمان، جمعِ یمین] [قدیمی] 'a(e)ymān = یمین
-
بوک
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [مخففِ بُوَد که و بو که] [قدیمی] buk ۱. باشد که: ◻︎ بر بوکومگر عمر گرامی مگذارید / خود محنت ما جمله ز بوکومگر آمد (انوری: ۱۴۰).۲. کاشکی: ◻︎ تو هم ابنیمین بر این میباش / مگذران عمر خود به بوک و به کاش (ابنیمین: ۶۰۰).۳. مگر.۴. شاید.
-
کد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] kad[d] ۱. رنج و سختی بردن در کار.۲. کوشش در طلب رزق.〈 کد یمین: [مجاز] دسترنج.
-
کنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kongor = جغد: ◻︎ نی چو طاووس خودنمای باش / نه به ویران وطن چو کنگر کن (ابنیمین: ۴۸۳).
-
تم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tum] (پزشکی) [قدیمی] tam = آبمروارید: ◻︎ نرگس نشان سروری اندر جبین تو / بیند اگرچه در بصرش آفت تم است (ابنیمین: ۲۴).
-
هفت کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] haftkār چیزی که در آن هفترنگ به کار رفته باشد: ◻︎ باز فراش چمن یعنی نسیم نوبهار / بر چمن گسترده فرشی از پرند هفتکار (ابنیمین: ۵۵۰).
-
یسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] yasār ۱. [مقابلِ یمین] طرف چپ؛ سمت چپ.۲. [مجاز] شوم؛ نامبارک.۳. [مجاز] کسی که دیدن روی او باعث نکبت و نحوست شود: ◻︎ نشسته مدعیانند از یمین و یسار / خدای را که بپرهیز از «یساری» چند (ظهوری: لغتنامه: یسار).۴. (اسم مصدر) فراخی...
-
ادنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'adnā ۱. پایینتر: ◻︎ ندارد خویشتن را در مضیقی / ز نااهلی اگر ادنی نشیند (ابنیمین: ۳۷۳).۲. کمترین.۳. پایینترین.۴. ضعیفتر؛ پستتر؛ زبونتر؛ افتادهتر.
-
بوف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کوف› (زیستشناسی) buf = بوم٢: ◻︎ تو باز سدرهنشینی فلک نشیمن توست / چرا چو بوف کنی آشیان به ویرانه (ابنیمین: ۵۱۰ حاشیه).
-
کرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کراء] [قدیمی] kerā = کرایه〈 کرای چیزی (کاری) را کردن: به زحمتش ارزیدن؛ ارزش آن را داشتن: ◻︎ اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابنیمین: ۵۱۳).
-
گدگد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] godgod آوایی که بدان بز را فرامیخوانند تا نوازش کنند: ◻︎ زآنکه دیریست تا مَثَل زدهاند / نشود بز به گدگدی فربه (ابنیمین: ۵۱۳).
-
خانه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xānegir گیرندۀ خانه.〈 خانهگیر شدن: ◻︎ عشقت چو در سراچهٴ دل خانهگیر شد / زاین پس برون شود خِرَد از وی به اضطرار (ابنیمین: ۲۴۲).
-
بیوس
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بیوسیدن) ‹پیوس› [قدیمی] ba(i)yus ۱. = بیوسیدن۲. (اسم مصدر) امید؛ آرزو: ◻︎ هرکه را همت بلند بُوَد / راه یابد به منتهای بیوس (ابنیمین: مجمعالفرس: بیوس).