کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یخزنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yax آبیکه از شدت سردی بسته و سفت شده باشد؛ هسر؛ هسیر؛ هتشه؛ کاشه.〈 یخ بستن: (مصدر لازم) منجمد شدن آب یا چیز دیگر از شدت سردی؛ فسرده شدن.〈 یخ کردن: (مصدر لازم)۱. سرد شدن.۲. [مجاز] دچار ترسیدن یا شگفتزدگی شدن.۳. یخ زدن؛ فسرده شدن.
-
مایه زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (طب قدیم) māyezani عمل واکسن زدن؛ واکسیناسیون.
-
قلم زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [معرب. فارسی] qalamzani ۱. [مجاز] نویسندگی.۲. [مجاز] نقاشی.۳. حک کردن تصویر جانوران یا انواع گلوگیاه و طرحهای دیگر بر روی فلز با قلمهای مخصوص؛ حکاکی.
-
قاشق زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [ترکی. فارسی] qāšoqzani عملی که بعضی از زنان در شب چهارشنبهسوری برای رسیدن به مراد انجام میدهند و بهطور ناشناس به در خانۀ همسایه میروند و با زدن قاشق به کاسه یا به در خانه چیزی طلب میکنند و صاحب خانه مقداری مواد خوراکی در ظرف او میر...
-
پنبه زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pambezani شغل و عمل پنبهزن.
-
مشت زنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (ورزش) moštzani ورزشی دونفره که در آن ورزشکاران با زدن ضربههای مشت به یکدیگر امتیاز کسب میکنند؛ بوکس.
-
سکه زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] sekkezani شغل و عمل سکهزن.
-
یخ آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹یخاو› yax[']āb ۱. آبی که با یخ سرد کنند؛ آبیخ.۲. (کشاورزی) آبی که در زمستان به مزارع میدهند تا کرمهای زمین کشته شوند و خاک آن نیز نرم و سست و پوک شود.
-
یخ بسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) yaxbaste ویژگی آب یا چیز دیگر که از شدت سرما سفت و منجمد شده.
-
یخ بندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) ‹یخبند› yaxbandān شدت سرمای زمستان و یخ بستن آب.
-
یخ تراش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) yaxtarāš ابزاری مانند داس که با آن یخ را میتراشند.
-
یخ دربهشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹یختربهشت› yaxdarbehešt ۱. نوشیدنی تهیهشده از یخ کوبیدهشده و شربت آلبالو، لیمو و امثال آنها.۲. خوراکی که از شیر، شکر، نشاسته، و گلاب تهیه کرده و پس از سرد شدن به شکل لوزی یا شکل دیگر میبرند.
-
یخ شکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) yaxšekan ۱. لاستیک مخصوص با میخهای فولادی کوتاه که برای حرکت خودرو در جادههای برفی و یخبندان به چرخهای آن وصل میشود.۲. (ورزش) وسیلهای با تعدادی خار در کف آن که به کفش کوهنوردی برای جلوگیری از لغزش متصل میشود.۳. نوعی کشتی با سپرهایی ب...
-
دوبه هم زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] dobehamzani نفاق افکندن و بههم زدن دوستی و رابطۀ دو تن.
-
ده پنج زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] dahpanjzani سیم یا زر ناسره سکه زدن؛ سکۀ قلب زدن: ◻︎ تا دهدهی غرایبت هست / دهپنجزنی رها کن از دست (نظامی۳: ۳۶۵).