کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یافت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یافت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] yāft ۱. یافتن؛ پیدا کردن.۲. دریافتن؛ حس کردن.〈 یافت شدن: (مصدر لازم) پیدا شدن.
-
جستوجو در متن
-
گالاکتوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: galactose] (شیمی) gālāktoz مادهای که همراه گلوکز در لاکتوز یا قند شیر یافت میشود.
-
ناخشنود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nāxošnud ناراضی: ◻︎ آنکه بسیار یافت ناخشنود / وآنکه اندک ربود ناخرسند (مسعودسعد: ۴۸۴).
-
وامپیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vampire] (زیستشناسی) vāmpir نوعی خفاش بزرگ که خون چهارپایان را میمکد و بیشتر در امریکای جنوبی یافت میشود.
-
کام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kām ۱. (زیستشناسی) دهان: ◻︎ زبان در «کام» کام از نام او یافت / نم از سرچشمهٴ انعام او یافت (جامی۵: ۱۹).۲. (زیستشناسی) سقف دهان؛ سق.۳. [عامیانه، مجاز] پُک.
-
اسبله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسبیلی، سبیلی› (زیستشناسی) 'esbele نوعی ماهی خوراکی بزرگ بیفلس با شاخکهایی شبیه سبیل در اطراف دهان که معمولاً در دریای خزر یافت میشود.
-
بربری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به بربر، طایفهای ساکن خراسان و افغانستان با گونههای برآمده و چشمان ریز) barbari نوعی نان سنتی ضخیم. Δ این نوع نان پس از انقلاب مشروطه، بهوسیلۀ قوم بربر در برخی شهرهای ایران رواج یافت.
-
کربن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: carbone] (شیمی) karbon عنصر غیرفلزی جامد که در طبیعت به حالتهای مختلف مانند الماس، گرافیت، دوده، زغال، و کک یافت میشود.
-
کیلوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) kilus مایعی شیریرنگ که در اثر جذب مواد غذایی از رودۀ کوچک، در عروق لنفاوی یافت میشود.
-
لینیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: lignite] ‹لینییت› (زمینشناسی) linit نوعی زغال زرد یا قهوهای ناخالص که در معادن، بهصورت طبقهطبقه یافت میشود و در هنگام سوختن شعلۀ دراز و دود غلیظ از آن برمیخیزد.
-
دش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] doš ۱. شبیه؛ نظیر.۲. خودآرایی؛ خودنمایی: ◻︎ از قُش خود وز دش خود بازره / که سوی شه یافت آن شهباز ره (مولوی: ۷۶۱).
-
غازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qāze = سرخاب: ◻︎ بیغازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت / کافروخته از پردۀ مستور برآمد (مولوی۲: ۲۸۷).
-
پروتئین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: protéine] (زیستشناسی) po(e)rote'in ترکیبات نیتروژنداری که در بافتهای حیوانی و نباتی یافت میشود و برای رشد و ترمیم بافتهای بدن ضرورت دارند.
-
سیلیکات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: silicate] (شیمی) silikāt هریک از ترکیبات سیلیسیم و اکسیژن با یک عنصر فلزی که در طبیعت به وفور در کوراتز، فلدسپات، میکا، زمرد، طلق، پنبۀ کوهی و مانند آنها یافت میشوند.