کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زشت یاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹دُشتیاد› [قدیمی] zeštyād ۱. بدگویی پشت سر کسی.۲. (اسم) سخن زشتی که دربارۀ کسی گفته میشود؛ غیبت: ◻︎ به تو بازگردد غم عاشقی / نگارا مکن اینهمه زشتیاد (رودکی: ۵۲۲).
-
جستوجو در متن
-
اقتسام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqtesām ۱. قسمت کردن؛ بخش کردن.۲. قسم یاد کردن؛ سوگند خوردن.
-
فراموشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] farāmušidan فراموش کردن؛ از یاد بردن.
-
غفول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qoful غافل شدن؛ فراموش کردن؛ از یاد بردن.
-
تذکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tazakkor ۱. به یاد آمدن.۲. به یاد آوردن؛ یاد کردن.۳. یادآور شدن.۴. [قدیمی] پند گرفتن.
-
انسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: انساء] [قدیمی] 'ensā حمل بر فراموشی کردن؛ چیزی را از یاد بردن.
-
حفظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hefz ۱. نگهبانی کردن؛ نگهداری کردن.۲. جلوگیری از نابود شدن چیزی.۳. یاد گرفتن و ازبر کردن شعر یا مطلبی.
-
مقاسمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مقاسَمَة] ‹مقاسمت› [قدیمی] moqāseme ۱. چیزی را با هم قسمت کردن و هر کدام بهرۀ خود را بردن.۲. سوگند یاد کردن برای کسی؛ کسی را سوگند دادن.
-
تذکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tazkār ۱. ذکر کردن.۲. به یاد آوردن.۳. یادآوری.
-
تکبیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] takbir ۱. خدا را به بزرگی یاد کردن؛ اللّهاکبر گفتن.۲. [قدیمی] بزرگ کردن؛ بزرگ شمردن.
-
فراگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) farāgereftan ۱. یاد گرفتن؛ آموختن.۲. گرفتن.۳. تصرف کردن.۴. [قدیمی] برداشتن.۵. احاطه کردن.
-
فرهنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] farhanjidan ادب کردن؛ تربیت کردن: ◻︎ چنانت بفرهنجم ای بدنهاد / که ناری دگرباره ایران به یاد (فردوسی۲: ۴۲۹).
-
حفظ الغیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حفظالغَیب] [قدیمی] hefzolqeyb پاس خاطر شخص غایب داشتن؛ در غیاب کسی از او به نیکی یاد کردن.
-
غیبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غیبَة qibat] qeybat بدگویی کردن پشت سر کسی؛ زشتیاد.〈 غیبت کردن: (مصدر لازم) = غیبت۲〈 غیبت گفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] = غیبت۲