کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یاخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی از یاختن، اسم) (زیستشناسی) yāxte کوچکترین واحد زندۀ تشکیلدهندۀ اندامهای موجود زنده؛ سلول.
-
واژههای مشابه
-
تک یاخته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (زیستشناسی) takyāxte جانوری که بدنش از یک سلول تشکیل یافته؛ تکسلولی؛ پروتوزوئر؛ آمیب.
-
جستوجو در متن
-
تخمک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) toxmak یاختۀ جنسی تولیدمثل ماده.
-
فاگوسیتوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: phagocytose] (زیستشناسی) fāgositoz عمل ریزهخواری یاختهها؛ بلعیده شدن ذرات خارجی یا یاختههای زیانآور برای بدن توسط بیگانهخواران.
-
پریاخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ تکیاخته] (زیستشناسی) poryāxte ۱. پرسلول.۲. ویژگی جانوری که بدنش بیش از یک یاخته داشته باشد.
-
بافت شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (زیستشناسی) bāftšenāsi نسجشناسی؛ قسمتی از علم تشریح که دربارۀ بافتها و یاختههای بدن بحث میکند.
-
تریپانوزوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: trypanosome] (پزشکی) teripānozom جاندار تکیاخته که به حالت انگلی در خون بعضی از حیوانات و انسان زندگی میکند.
-
آغازیان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [جمعِ آغازی] 'āqāziyān ۱. ابتدایی.۲. (اسم) (زیستشناسی) جاندارانی که بدن آنها از یک یاخته تشکیل یافته و فقط با میکروسکوپ دیده میشوند و بیشتر در آبهای شیرین و قعر دریاها میان خزهها زندگی میکنند؛ تکیاختهای. بعضی از آنها در بدن انسان ی...
-
کلانشیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: collenchyme] (زیستشناسی) kol[l]ānšim نوعی بافت نگهدارندۀ گیاهی که دیوارۀ یاختههای آن ضخیم شده و باعث استحکام بخشهای علفی میشود.
-
پروتوزوئر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: protozoaire] (زیستشناسی) po(e)rotozo'er جاندار بسیارریز که فقط از یک سلول تشکیل یافته، مانند آمیب؛ جانور تکسلولی؛ جانور یکیاختهای.
-
سلول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cellule] (زیستشناسی) sellul ۱. کوچکترین واحد سازندۀ بدن موجود زنده که میتواند بهطور مستقل عمل کند؛ یاخته.۲. زندان یکنفری.
-
هاگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هاک› (زیستشناسی) hāg یاختهای تکسلولی ریز در رستنیهای نهانزا که بهمنزلۀ تخم است و هرگاه بهجای مناسب بیفتد سبز میشود؛ اسپر.
-
ریسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rise ۱. تار؛ رشته.۲. (زیستشناسی) رشتهای از یاختههای همانند؛ تارهای سلولی بسیارظریفی که از اجتماع آنها اندام برخی از گیاهان، مانند قارچ و جلبک تشکیل میشود.