کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گیوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) give نوعی کفش که رویۀ آن از نخ یا ابریشم بافته میشود و ته آن از چرم یا پارچه است.
-
واژههای مشابه
-
گیوه باف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) givebāf کسی که رویۀ گیوه میبافد.
-
گیوه دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) giveduz کسی که رویه و ته گیوه را به هم میدوزد.
-
جستوجو در متن
-
سرگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] sa(o)rgar گیوهدوز؛ گیوهفروش.
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sor نوعی کفش که رویۀ آن را از نخ میبافند؛ گیوه.
-
کازرونی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی منسوب به کازرون، شهری در فارس) [قدیمی] kāzeruni ۱. از مردم کازرون.۲. تهیهشده در کازرون: گیوۀ کازرونی.
-
ملکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به ملک) [عربی. فارسی] maleki ۱. [عامیانه] نوعی گیوه که رویۀ آن بلندتر از گیوههای معمولی است و پشت پاشنۀ آن را نیز چرم میدوزند.۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] مربوط به سلطنت؛ پادشاهی.۳. (صفت نسبی، منسوب به ملکشاه سلجوقی) [قدیمی] مربوط ...
-
چم چم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جمجم› [قدیمی] čomčom ۱. نوعی کفش که رویۀ آن را با نخ میبافند و ته آن را از لته و کهنه درست میکنند؛ گیوه.۲. سم حیوانات چهارپا؛ سم: ◻︎ تا تو چمچم کنی شکسته بُوَد / بر سرت سنگ همچو «چمچم» خر (سوزنی: رشیدی: چمچم).