کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیلاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گیلاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gilās ۱. میوهای گرد و کوچک، شیرین، و سفید یا سرخ که هستهای کوچک دارد.۲. درخت این میوه که بلند و دارای برگهای دندانهدار و گلهای سفید است.
-
گیلاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از انگلیسی: glass] gilās ظرف بلوری پایهدار برای نوشیدن انواع نوشابه.
-
جستوجو در متن
-
آلبالو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آلیبالی› (زیستشناسی) 'ālbālu میوۀ سرخرنگ، گرد وکوچک با طعم ترش و مطبوع شبیه گیلاس که مصرف خوراکی دارد.
-
دیهیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] ‹داهیم› deyhim ۱. (زیستشناسی) نوعی از گلآذین شبیه گلآذین خوشهای که گلهای آن همه در یک سطح قرار دارد، مانند گلآذین گلابی و گیلاس.۲. حلقههایی از بخار که گرد ماه یا خورشید پیدا میشود.۳. [قدیمی] تاج؛ افسر؛ کلاه پادشاهی:◻︎ چو دیهیم ...
-
خون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xūn, xōn] xun ۱. (زیستشناسی) مایعی سرخرنگ و مُرکب از گلبول قرمز، گلبول سفید، پلاسما، و ذرات شناور که در تمام رگها جریان دارد.۲. (اسم مصدر) [مجاز] قتل؛ کشتار: خون ناحق.۳. [قدیمی، مجاز] پیوند نژادی.〈 خون خوردن: (مصدر لازم) [مجاز]۱...
-
جام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ĵām] jām ۱. ظرفی از طلا، نقره، آبگینه، یا مانند آن که با آن شراب مینوشند؛ پیاله؛ ساغر؛ گیلاس.۲. کاسه.٣. (تصوف) دل عارف که مالامال بادۀ معرفت است.٤. (تصوف) عالم وجود: ◻︎ ساقی به نور باده برافروز جام ما / مطرب بگو که کار جهان شد به کام م...