کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیر و بست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ایاره گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹ایارگیر› [قدیمی] 'ayāregir حسابدار؛ محاسب.
-
آفتاب گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'āftābgir ۱. خانۀ رو به آفتاب که آفتاب به آن بتابد؛ آفتابرو.۲. چتر؛ سایبان.
-
برات گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم، صفت فاعلی) [مٲخوذ از عربی. فارسی] (بانکداری) barātgir کسی که برات را برای او میفرستند که پول آن را بدهد.
-
کشتی گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (ورزش) koštigir کسی که کشتی میگیرد.
-
گاه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گهگیر› gāhgir ۱. غافلگیر.۲. اسبی که گاهگاه رم بکند.۳. درد یا عارضهای که ناگهان بروز کند.
-
کمان گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] kamāngir = کماندار
-
گریبان گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ge(a)ribāngir ۱. آن که گریبان کسی را بگیرد؛ گیرندۀ گریبان.۲. [مجاز] کاری که بر عهدۀ شخصی بیفتد.
-
گلاب گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹گلابگر، گلابکش› golābgir کسی که پیشهاش گرفتن گلاب از گل میباشد.
-
گه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gahgir = گاهگیر
-
لکه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lakkegir آنکه لکۀ چیزی را پاک کند.
-
خرده گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] xordegir ۱. عیبجو؛ ایرادگیر.۲. = خردهبین
-
خانه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xānegir گیرندۀ خانه.〈 خانهگیر شدن: ◻︎ عشقت چو در سراچهٴ دل خانهگیر شد / زاین پس برون شود خِرَد از وی به اضطرار (ابنیمین: ۲۴۲).
-
جهان گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] jahāngir ۱. بینالمللی؛ جهانی.۲. = جهانگشا۳. کسی یا چیزی که شهرتش به همۀ نقاط جهان برسد.
-
غلط گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qalatgir ۱. آنکه غلطهای یک متن چاپی را اصلاح میکند؛ نمونهخوان.۲.آنچه با آن غلطهای یک متن را اصلاح میکنند: لاک غلط گیر.
-
فال گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی. فارسی] fālgir = فالبین