کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیج یا گمراه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گمراه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گمره› gomrāh ۱. کسی که راه را گم کرده.۲. [مجاز] کسی که از راه راست منحرف شده باشد.〈 گمراه شدن: (مصدر لازم)۱. راه خود را گم کردن.۲. [مجاز] از راه راست منحرف شدن.〈 گمراه کردن: (مصدر متعدی) [مجاز] کسی را از راه راست منحرف ساختن.〈 گ...
-
اضلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ezlāl گمراه گردانیدن؛ به گمراهی افکندن؛ گمراه کردن؛ به بیراهه راندن؛ گمراهی.
-
تسویل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasvil آراستن چیزی برای گمراه ساختن و فریب دادن؛ اغوا کردن؛ به گمراهی افکندن.
-
شیطنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شیطنة] [مجاز] šeytanat ۱. ایجاد سروصدا و مزاحمت برای دیگران.۲. فریب دادن و گمراه کردن.۳. شوخی.
-
تخسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taxsir ۱. به زیان انداختن.۲. گمراه ساختن.۳. هلاک کردن.
-
ضلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zalāl ۱. گم شدن؛ گم کردن راه.۲. گمراه شدن؛ گمراهی.
-
گشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم، مصدر متعدی) [پهلوی: vaštan] gaštan ۱. گردیدن؛ شدن.۲. (مصدر لازم) گردش کردن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] منحرف شدن؛ گمراه شدن.
-
تراشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: tašītan] tarāšidan ۱. ستردن موی از بدن با تیغ.۲. جدا کردن پوسته یا ورقههای نازک از چوب یا فلز با رنده یا سوهان یا چرخ؛ تراش دادن.۳. صاف کردن چوب یا تخته.۴. خراشیدن و پاک کردن چیزی.
-
شلیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹شلک› šellik ۱. خالی کردن توپ یا تفنگ.۲. (اسم) [مجاز] صدای ناگهانی و بلند خنده.〈 شلیک کردن: (مصدر لازم و مصدر متعدی) آتش کردن و رها کردن گلوله از توپ یا تفنگ؛ تیراندازی کردن با توپ یا تفنگ.
-
برگزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bargozidan گزیدن؛ انتخاب کردن؛ پسندیدن و جدا کردن کسی یا چیزی از میان چند تن یا چند چیز؛ ترجیح دادن.
-
گزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) gozidan پسندیدن و جدا کردن چیزی یا کسی از میان چند چیز یا چند نفر؛ انتخاب کردن.
-
تفحص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafahhos جستجو کردن؛ کاوش کردن؛ تحقیق کردن دربارۀ امری یا چیزی.
-
شیطان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شَیطان، جمع: شیاطین] šeytān ۱. [مجاز] روح پلید و خبیث.۲. (صفت) [مجاز] متمرد؛ نافرمان.۳. دیو؛ اهریمن.۴. در اسلام، فرشتهای که چون از فرمان الهی در سجده کردن آدم خودداری کرد از بهشت رانده شد و به گمراه ساختن آدمیان پرداخت؛ ابلیس.۵. (صفت) ب...
-
شکایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شکایة] šekāyat ۱. گله کردن از کسی به دیگری؛ از جور و ستم یا رفتار و کار بد کسی نزد دیگری گله کردن یا نالهوزاری کردن.۲. تظلم؛ دادخواهی.
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ram[m] اصلاح کردن؛ نیکو کردن؛ اصلاح کردن و درست کردن خرابی بنا یا چیز دیگر.