کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیج و گنگ شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gang جزیره: ◻︎ همانگه سپاه اندر آمد به جنگ / سپه همچو دریا و دریا چو گنگ (عنصری: ۳۵۸).
-
لال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] lāl کسی که زبانش میگیرد و نمیتواند درست حرف بزند؛ گنگ.
-
ولکن
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [عربی: ولکنَّ] [قدیمی] valāken = لکن: ◻︎ لنگ ولیکن نه سست زرد ولکن نه زشت / گنگ و نگردد خموش ضخم و نباشد گران (مسعودسعد: ۳۴۰).
-
انسجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ensejām ۱. منظم شدن و با هم جور شدن.۲. روان بودن کلام و عاری بودن آن از تعقید و تکلف و تصنع.۳. مستحکم شدن؛ استوار شدن؛ استواری.
-
ذلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zalaq ۱. تیز شدن؛ تیز شدن کارد و مانند آن.۲. فصیح و تیززبان شدن؛ تیززبانی.
-
ذلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ذلّة] zellat ذلیل شدن؛ خوار شدن؛ پست و زبون شدن؛ خواری؛ زبونی.
-
سفول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] soful پست شدن؛ کمقدر شدن؛ فرومایه شدن؛ پستی و فرومایگی.
-
تمسکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamaskon ۱. مسکین شدن؛ فقیر شدن؛ تهیدست شدن.۲. خوار و حقیر شدن.۳. درویشی.
-
پژمردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹پژمریدن› pažmordan ۱. افسرده شدن؛ اندوهگین شدن.۲. در هم کشیده و پلاسیده شدن؛ پژمرده شدن.
-
درماندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) darmāndan ۱. فروماندن؛ ناتوان شدن؛ بیچاره شدن؛ عاجز شدن.۲. فقیر و تهیدست شدن.
-
انعقاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'en'eqād ۱. بسته شدن.۲. بسته شدن و غلیظ شدن مایع.۳. بسته شدن پیمان.۴. برپایی جلسه، مجلس، و امثال آنها.
-
واماندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) vāmāndan ۱. بازماندن؛ عقب ماندن.۲. [عامیانه، مجاز] خسته شدن.۳. ناتوان و درمانده شدن از انجام کاری.۴. [مجاز] حیران و سرگردان شدن.۵. متوقف شدن؛ ایستادن.
-
قحطی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qahti ۱. خشکسالی و نایاب شدن و کمیاب شدن خواربار.
-
وارفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) vāraftan ۱. [عامیانه، مجاز] سست و بیحال شدن.۲. [عامیانه، مجاز] باز شدن چیزی؛ تکهتکه و متلاشی شدن: کوکو وارفت.۳. [عامیانه، مجاز] آب شدن؛ ذوب شدن: یخ این وارفت.۴. [عامیانه، مجاز] بسیار تعجب کردن؛ بهتزده شدن.۵. [قدیمی] دوباره به جایی رفتن...
-
واریختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) vārixtan خراب شدن و ویران شدن؛ از هم پاشیدن.