کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ گیاه] (زیستشناسی) [قدیمی] giyā = گیاه
-
واژههای مشابه
-
اجل گیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (زیستشناسی) 'ajalgiyā = بیش۲
-
مردم گیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) mardomgiyā = یبروح
-
نوش گیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nušgiyā = نوشگیاه: ◻︎ نوشگیا پخت و بدو درنشست / رهگذر زهر به تریاک بست (نظامی۱: ۷۱).
-
جستوجو در متن
-
ریزوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: rhizome] (زیستشناسی) rizom ساقۀ زیرزمینی بعضی گیاهان.
-
فلور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: fleur] (زیستشناسی) felor مجموع گیاهانی که در ناحیهای میروید.
-
گشن گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (زیستشناسی) [قدیمی] gošngiri ۱. آمیزش برای آبستن شدن؛ جفتگیری.۲. گردهافشانی در بعضی گیاهان و درختان برای بارور گشتن.
-
گونی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] guni ۱. پارچۀ زبر و ضخیم که از کنف یا الیاف بعضی گیاهان دیگر بافته میشود و از آن کیسههای بزرگ درست میکنند.۲. کیسهای که از این نوع پارچه ساخته میشود.
-
خشکسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xošksār زمین خشک و بیآبوعلف: ◻︎ به هر خشکساری که خسرو رسید / ببارید باران، گیا بردمید (نظامی۵: ۱۰۰۲).
-
تعرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'arroq ۱. عرق کردن.۲. (زیستشناسی) خارج شدن رطوبت زیادی گیاهان بهصورت بخار از منافذ و روزنههای برگها.
-
فشاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] foš[š]āq گیاهی شبیه فاشرا با و میوهای خوشهمانند و شاخههای باریک و بلند که به گیاهان اطراف خود میپیچد و مصرف دارویی دارد.
-
پارانشیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: parenchyme] (زیستشناسی) pārānšim بافت سلولی نرم و اسفنجی که در برگها و ساقههای نازک گیاهان و میوهها فواصل قسمتهای الیافی را پر میکند.
-
زبانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zabānak ۱. زبان کوچک.۲. (زیستشناسی) برگه یا پولکی که در قاعدۀ برگ یا دم گل برخی از گیاهان وجود دارد.