کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گُنده و مُنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گندا، گندای› [قدیمی] gande بدبو؛ هرچیزی که بوی بد بدهد؛ گندیده.
-
گنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gonde ۱. [مقابلِ کوچک] [عامیانه] بزرگ؛ کلان.۲. (اسم) [قدیمی] گلولۀ خمیر.۳. (اسم) [قدیمی] گلولۀ پنبه.۴. (اسم) [قدیمی] = کوفته
-
گنده بغل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gandebaqal کسی که عرق زیر بغلش بدبو باشد.
-
گنده پیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gandepir پیر فرتوت؛ سالخورده؛ کمپیر.
-
گنده تاول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [عامیانه] gandetāval = کفگیرک
-
گنده دماغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] gandedamāq ۱. گندهبینی؛ کسی که بینیش بدبو باشد.۲. [مجاز] متکبر؛ مغرور.۳. [مجاز] بدخلق.
-
گنده دهان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گندهدهن› [قدیمی] gandedahān کسی که دهانش بوی بد بدهد.
-
گنده لاش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gandelāš لاشۀ گندیده.
-
گنده مغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gandemaqz متکبر؛ مغرور؛ گندهدماغ.
-
گنده نفس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] gandenafas کسی که نفسش بدبو باشد؛ گندهدم.