کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گُراز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: varāz] ‹گرازه، وراز› gorāz ۱. (زیستشناسی) پستانداری قوی، با جثۀ سنگین، پوست ضخیم، پوزۀ مخروطی، و دو دندان دراز که از طرفین دهانش بیرون آمده که آلت دفاعی او است؛ ساد؛ خوک وحشی.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] شجاع؛ دلیر؛ دلاور: ◻︎ دور سپهر مثل تو...
-
گراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gorāz ۱. نوعی بیل پهن و بزرگ با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن میبستند و یک نفر دسته و یک نفر از روبهروی او سر ریسمان را میگرفت، و زمین شیارشده را با آن هموار میکردند؛ فه؛ بنکن؛ پلکش: ◻︎ بفرمود تا کارگر با گراز / بیارند چندی ز راه در...
-
گراز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گرازیدن) [قدیمی] gorāz = گرازیدن
-
واژههای همآوا
-
گراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: varāz] ‹گرازه، وراز› gorāz ۱. (زیستشناسی) پستانداری قوی، با جثۀ سنگین، پوست ضخیم، پوزۀ مخروطی، و دو دندان دراز که از طرفین دهانش بیرون آمده که آلت دفاعی او است؛ ساد؛ خوک وحشی.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] شجاع؛ دلیر؛ دلاور: ◻︎ دور سپهر مثل تو...
-
گراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gorāz ۱. نوعی بیل پهن و بزرگ با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن میبستند و یک نفر دسته و یک نفر از روبهروی او سر ریسمان را میگرفت، و زمین شیارشده را با آن هموار میکردند؛ فه؛ بنکن؛ پلکش: ◻︎ بفرمود تا کارگر با گراز / بیارند چندی ز راه در...
-
گراز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گرازیدن) [قدیمی] gorāz = گرازیدن
-
جستوجو در متن
-
بغرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] baqrā خوک نر؛ گراز.
-
ساد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] sād خوک وحشی؛ گراز.
-
وراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ویراز› (زیستشناسی) [قدیمی] vorāz گراز؛ خوک نر.
-
گرازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گراز› [قدیمی] gorāze ۱. (زیستشناسی) خوک وحشی.۲. (صفت نسبی، منسوب به گراز) [مجاز] دلیر، مانند گراز.
-
پل کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) palkeš بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن میبندند و یک نفر دسته را میگیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیارکرده را پلکشی میکنند؛ گراز؛ بنگن؛ فه؛ کتر.
-
عاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'āj ۱. دو دندان سفید و سخت پیشین فیل، گراز، و کرگدن که برای ساختن اشیای زینتی به کار میرود.۲. مادهای سفید و سخت در زیر مینای دندان.
-
یاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصحفِ باز] ‹باز، بازه› [قدیمی] yāz اندازۀ امتداد دو دست در حالی که دستها را افقی از هم باز کنند؛ ارش؛ ارج: ◻︎ گرازه همیشد بهسان گراز / درفشی برافراخته هفتیاز (فردوسی: ۲/۵۸).