کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گَم زِیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gom ۱. چیزی که از نظر انسان دور و ناپیدا شده باشد؛ پنهان؛ ناپیدا؛ ناپدید؛ مفقود.۲. کسی که به بیراهه رفته باشد.〈 گم شدن: (مصدر لازم)۱. ناپدید شدن.۲. از راه خود منحرف شدن؛ به بیراهه افتادن.〈 گم کردن: (مصدر متعدی)۱. مفقود کردن.۲. از دست ...
-
گم شده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gomšode ۱. مفقود؛ ناپدیدشده.۲. [مجاز] بهبیراههافتاده: ◻︎ راستی موجب رضای خداست/ کس ندیدم که گم شد از ره راست (سعدی: ۷۰).
-
گم کرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gomkarde ۱. ازدستداده.۲. [قدیمی] نابودکرده.
-
گم گشتگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gomgaštegi ۱. گمشدگی.۲. گمراهی.
-
گم گشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gomgašte گمشده؛ ناپدیدشده.
-
گم نشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gomnešān آنکه نامونشانی از او نباشد.