کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گَز و نیم گَز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] gaz واحد اندازهگیری طول برابر با ۱۶ گره.〈 گز کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] اندازه کردن پارچه یا زمین با گز؛ ذرع کردن.
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گزیدن) gaz ۱. = گَزیدن۲. گزنده (در ترکیب با کلمه دیگر): غریبگز.
-
آب گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābgaz آسیبدیده در آب (میوه).
-
زبان گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zabāngaz هر چیز تندوتیز یا بسیارشیرین که وقت خوردن زبان را میگزد.
-
چوب گز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čubgaz چوبی باریک به اندازۀ نیمگز یا ۸ گره که با آن پارچه را ذرع میکنند.
-
شوره گز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šuregaz = شورگز
-
عرق گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] (پزشکی) 'araqgaz = عرقجوش
-
جستوجو در متن
-
نیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از هندی] (زیستشناسی) nim درختی بزرگ، با برگهای ریز و نازک، گلهای خوشهای و خوشبو، و میوهای شبیه سنجد که در هندوستان میروید.
-
غاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹قاز› qāz ۱. [مجاز] پول ناچیز و کم.۲. [منسوخ] در دورۀ قاجار، واحد پول معادل نیم شاهی.
-
نیم بسمل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی] nimbesmel ویژگی حیوانی که تازه ذبح شده و در حال جان دادن است.
-
نیم سوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) nimsuz ۱. چوب یا هیزمی که تمام آن نسوخته باشد.۲. [عامیانه، مجاز] لاغر و سیاه.
-
نیم گرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nimgerd ۱. نیمدایره.۲. (اسم) نوعی آجر که لبۀ آن پخ و گرد است.
-
نیم بند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) nimband ۱. تخم مرغ یا چیز دیگر که خوب پخته و سفت نشده باشد.۲. [عامیانه، مجاز] چیزی ناقص و ناتمام.
-
نیم خیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nimxiz ۱. ویژگی آنکه یا آنچه بر روی زمین بهطور خمیده حرکت میکند.۲. (قید) حالت بین نشسته و برخاسته؛ خیز کوتاه.