کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گَز علفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gaz ۱. (زیستشناسی) درختی کوتاه و بوتهمانند با خوشههای گل سفید یا سرخرنگ و برگهای ریز که از ساقۀ آن گزانگبین گرفته میشود و چوب آن برای سوختن استفاده میشود.۲. نوعی شیرینی که با شیرۀ گز، شکر و سفیدۀ تخممرغ درست میکنند و لای آن مغز پسته یا...
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] gaz واحد اندازهگیری طول برابر با ۱۶ گره.〈 گز کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] اندازه کردن پارچه یا زمین با گز؛ ذرع کردن.
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gaz گس؛ زمخت: ◻︎ چند پختی تلخ و تیز و شور گز / این یکیبار امتحان شیرین بپز (مولوی: ۷۵۹).
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گزیدن) gaz ۱. = گَزیدن۲. گزنده (در ترکیب با کلمه دیگر): غریبگز.
-
آب گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābgaz آسیبدیده در آب (میوه).
-
غریب گز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qaribgaz ۱. [عامیانه] نوعی کنه که غریبهها را میگزد ولی بومیان نسبت به آن ایمنی یافتهاند.۲. (صفت فاعلی) [مجاز] ویژگی آنکه غریبان را آزار و اذیت میکند.
-
زبان گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zabāngaz هر چیز تندوتیز یا بسیارشیرین که وقت خوردن زبان را میگزد.
-
چوب گز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čubgaz چوبی باریک به اندازۀ نیمگز یا ۸ گره که با آن پارچه را ذرع میکنند.
-
شوره گز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šuregaz = شورگز
-
عرق گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] (پزشکی) 'araqgaz = عرقجوش