کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گویبازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] guy = گو۱ gu
-
بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāzi ۱. فعالیتی برای سرگرمی یا تفریح.۲. ورزش.۳. (اسم مصدر) اجرای نقش در نمایش، فیلم، ومانند آن.۴. (صفت) قمار کردن.۵. (صفت) [قدیمی] بیهوده؛ عبث.〈 بازی کردن: (مصدر لازم)۱. چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سرگرم ساختن.۲. به تفنن کاری...
-
گلین گوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gelinguy ۱. گوی گلی.۲. [مجاز] کرۀ زمین.
-
گوی انگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] guy[']ango(a)l = گوانگله
-
یگانه گوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] yegāneguy شخص موحد، خداپرست، و قائل به توحید.
-
آب بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ābbāzi ۱. شناگری.۲. پاشیدن آب به یکدیگر برای تفریح.
-
آتش بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'ātašbāzi ۱. بازی کردن با آتش.۲. (اسم، اسم مصدر) از مراسم جشن و شادمانی که آلات و ادواتی از باروت به شکلهای گوناگون درست میکنند و هنگام شب آنها را آتش میزنند.
-
اسباب بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'asbābbāzi وسیلۀ بازی و سرگرمی؛ بازیچه.
-
بازی کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) bāzikonān در حال بازی کردن.
-
لعبت بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] lo'batbāzi ۱. عروسکبازی؛ خیمه شببازی: ◻︎ چو در بازی شدند آن لعبتان باز / زمانه کرد لعبتبازی آغاز (نظامی۲: ۱۳۶).۲. [مجاز] شعبدهبازی؛ حقهبازی.
-
خرقه بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (تصوف) xerqebāzi به وجد و سرور آمدن صوفیان هنگام سماع، پایکوبی، و جامه دریدن آنان در حالت وجد و حال.
-
حقه بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] hoqqebāzi ۱. [عامیانه] فریبکاری.۲. [قدیمی] = شعبدهبازی
-
خاک بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xākbāzi ۱. بازیکردن با خاک.۲. [قدیمی، مجاز] دل بستن به دنیا.
-
جنغولک بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه] janqulakbāzi شلوغ کردن و جنگوجدال بچگانه راه انداختن؛ مسخرهبازی.
-
جنگولک بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه] jangulakbāzi =جنغولکبازی