کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) guyande ۱. کسی که سخن میگوید.۲. آنکه در تلوزیون یا رادیو متنی را میخواند.
-
واژههای مشابه
-
راز گوینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] rāzguyande گویندۀ راز؛ آنکه سِرّی را فاش کند یا راز خود را به دیگری بگوید: ◻︎ شد آنگه برش رازگوینده تنگ / نهان دشنهٴ زهرخورده به چنگ (اسدی: ۱۱۹).
-
جستوجو در متن
-
گویندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) guyandegi ۱. شغل و عمل گوینده.۲. گوینده بودن.
-
مکبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mokabber اذانگوینده در نماز جماعت؛ تکبیرگوینده.
-
مفحش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mofheš فحشگوینده.
-
حق گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹حقگوی› haqgu گویندۀ حقیقت؛ راستگو.
-
قصه گو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] qessegu کسی که داستان بگوید؛ گویندۀ قصه.
-
قائل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: قائلین] ‹قایل› [قدیمی] qā'el گویندۀ سخن؛ سخنگو.
-
صاحب سخن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] sāhebsoxan سخنور؛ ناطق؛ گوینده.
-
دراینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] darāyande گوینده؛ کسی که سخنی بگوید.
-
غیبت گو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹غیبتگوی› [قدیمی] qeybatgu آنکه بد دیگران را در غیاب آنان بگوید؛ غیبتگوینده.
-
مغنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مغنیّ] [قدیمی] moqanni آوازهخوان؛ مطرب؛ سرودگوینده.
-
درایان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [قدیمی] darāyān در حال حرف زدن؛ دراینده؛ گوینده.