کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوهرافشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوهرافشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گوهرفشان› [قدیمی] go[w]har[']afšān گوهرریز؛ گوهربار.
-
جستوجو در متن
-
گوهرفشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] go[w]harfa(e)šān = گوهرافشان
-
گوهربیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گهربیز› [قدیمی] go[w]harbiz گوهرافشان؛ گوهرریز.
-
گوهرپاش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گهرپاش› [قدیمی] go[w]harpāš پاشندۀ گوهر؛ گوهرافشان.
-
گوهربار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گهربار› [قدیمی] go[w]harbār ۱. گوهربارنده؛ گوهرافشان.۲. [مجاز] چشم اشکبار.
-
درربار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] dorarbār ۱. دربار؛ گوهرافشان؛ مرواریدبار.۲. [مجاز] خوشسخن؛ فصیح.
-
طرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طرفَة] ‹طرف› (نجوم) [قدیمی] tarfe منزل نهم از منازل قمر پس از نثره: ◻︎ نثره به نثار گوهرافشان / طرفه ز طرف دگر زرافشان (نظامی۳: ۴۶۱).