کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوش کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آگنده گوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آکندهگوش› [قدیمی، مجاز] 'āgandeguš ۱. آنکه گوش شنوا ندارد؛ کر.۲. کسی که به پند و اندرز گوش ندهد؛ اندرزناپذیر: ◻︎ پریشیدهعقل و پراگندههوش / ز قول نصیحتگر آگندهگوش (سعدی۱: ۱۰۳).
-
گران گوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gerānguš کسی که گوشش نشنود؛ گوشسنگین.
-
گسترده گوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gostardeguš آنکه گوشهای پهن دارد.
-
گوش بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عامیانه، مجاز] gušbor کسی که با حیله و نیرنگ چیزی از کسی بگیرد.
-
گوش بستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] gušbe(a)star در افسانهها، موجودی شبیه آدمیزاد که گوشهای پهن و بزرگ داشته چنان که وقت خوابیدن یکی را بستر و یکی را لحاف میکرده.
-
گوش پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gušpič ۱. پیچدهندۀ گوش.۲. آنکه گوش کسی را به جهت تنبیه بپیچاند؛ گوشمالدهنده: ◻︎ چو گشت آسمانم چنین گوشپیچ / نباید برآوردن آواز هیچ (نظامی۶: ۱۱۴۶).
-
گوش تابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] guštābi = گوشمالی
-
گوش تیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] guštiz آنکه قوۀ شنوایی قوی دارد.
-
گوش خراش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] gušxarāš آواز ناهنجار که به گوش آزار برساند.
-
گوش خز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گوشخزک، گوشخزه› (زیستشناسی) gušxaz = هزارپا
-
گوش فیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. معرب] (زیستشناسی) gušfil = پیلگوش
-
گوش مالی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹گوشمال› gušmāli ۱. مالیدن گوش کسی.۲. [مجاز] تنبیه و ادب کردن؛ گوشتابی: ◻︎ چون جفا آری فرستد گوشمال / تا ز نقصان واروی سوی کمال (مولوی: ۳۴۹).
-
گوش ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gušmāhi صدف؛ غلاف صدف؛ گوش دریا.
-
گوش موش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gušmuš = مرزنگوش
-
گوش نواز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gušnavāz آواز خوش که گوش را نوازش دهد.