کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به گوش، اسم) guši ۱. قسمتی از دستگاه تلفن یا افاف شامل یک دسته و دو بخش سوراخدار.۲. (پزشکی) وسیلهای که از یک قطعۀ شیپورمانند و چند لوله تشکیل شده که بهوسیلۀ قطعهای که در گوش قرار میگیرد صدای قلب و ششها شنیده میشود.۳. وسیلهای...
-
واژههای مشابه
-
گران گوشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] gerānguši سنگین بودن گوش: ◻︎ بد مشنو وقت گرانگوشیست / زشت مگو نوبت خاموشیست (نظامی۱: ۸۸).
-
جستوجو در متن
-
منافثت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: منافَثة] [قدیمی] monāfesat زیر گوشی با کسی حرف زدن؛ همراز شدن.
-
یلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] yalak ۱. [مصغرِ یل] = یل۲۲. کلاهگوشی.
-
کلوته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kolu(o)te کلاهی که لای آن آستر و رویۀ آن پنبه دوخته باشند و روی گوشها را بپوشاند؛ کلاه گوشی.
-
پچپچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pečpeče سخنی که در افواه بیفتد و مردم آهسته و بیخگوشی به یکدیگر بگویند؛ پچپچ.
-
گیتار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: guitare] (موسیقی) gitār ساز زهی زخمهای با پشت و روی هموار، دستهای پهن که به گوشیهای کوک ختم میشود و شش سیم که بهوسیلۀ زخمه یا انگشت نواخته میشوند.
-
فچفچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فجفجه› [قدیمی] fočfoče سخنی که بر سر زبانها افتاده و مردم آهسته و بیخ گوشی به یکدیگر بگویند؛ پچپچه؛ پچپچ.
-
تن تن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم صوت) tantan ۱. (ادبی) در عروض، معیاری برابر دو هجای بلند؛ تنتنن؛ تنتننا.۲. [قدیمی، مجاز] نغمه؛ سرود؛ آواز: ◻︎ به چنگ و تنتن این تن نهادهای گوشی / تن تو تودۀ خاک است و دمدمهش چو هواست (مولوی۲: ۱۱۴۵).
-
مثلث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mosallas ۱. (ریاضی) شکلی که دارای سه ضلع و سه زاویه باشد؛ سهگوشه.۲. (صفت) دارای شکل مثلث؛ سهگوشه.۳. (صفت) (ادبی) ویژگی حرفی که سه نقطه یا سه حرکت داشته باشد؛ مثلثه.۴. (ادبی) مسمطی که هر بند آن سه مصراع دارد.۵. (موسیقی) از آلات موسیقی ...
-
راز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rāz] ‹رازه› rāz ۱. مطلب پوشیده و پنهان؛ سِر: ◻︎ تو را تا دهان باشد از حرص باز / نیاید به گوش دل از غیب راز (سعدی۱: ۱۰۸).۲. شیوۀ رسیدن به چیزی: راز جوانی.۳. (صفت) [قدیمی] پوشیده؛ نهان.۴. (قید) [قدیمی] بهطور پوشیده و پنهان.〈 راز پوش...