کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گورخر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خرگور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] xargur گورخر.
-
داحول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: دَواحیل] ‹داخل، داخول، داهل، داهول› [قدیمی] dāhul آنچه شکارچی از چوب یا چیز دیگر برای به دام انداختن شکار (آهو یا گورخر) ترتیب بدهد.
-
گورچشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gurče(a)šm آنکه چشمانی مانند چشم گورخر دارد: ◻︎ گورچشمان شراب میخوردند / ران گوران کباب میکردند (نظامی۴: ۶۱۳).
-
علج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: علوج] [قدیمی] 'elj ۱. خر.۲. گورخر؛ خر وحشی فربه و قوی.۳. (اسم، صفت) مرد تنومند و قوی از غیر مسلمین؛ کافر.
-
گور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gur پستانداری وحشی شبیه خر با رنگ زرد و خطهای سیاه که در افریقا پیدا میشود و دستهدسته حرکت میکنند؛ گور اسب؛ گورخر.