کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گواهی دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گواهی نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) go(a)vāhināme مدرکی که بر توانایی شخص در انجام کاری یا گذراندن دورهای دلالت دارد: گواهینامهٴ تحصیلی، گواهینامهٴ رانندگی.
-
جستوجو در متن
-
شهادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شهادة] šahādat ۱. گواهی دادن.۲. (حقوق، فقه) بیان کردن آنچه به چشم دیده شده در نزد حاکم و قاضی.۳. (فقه) گواهی دادن به یگانگی خدا.۴. شهید شدن؛ کشته شدن در راه خدا.
-
اعدل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'a'dal ۱. عادلتر؛ دادگرتر؛ داددهندهتر.۲. شایستهتر برای گواهی دادن.
-
تصدیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ تکذیب] tasdiq ۱. به راستی و درستی امری گواهی دادن؛ باور کردن.۲. (اسم) گواهینامه؛ جواز.۳. (منطق) حکم کردن بر تصوری که در ذهن است.
-
ادا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اداء] 'adā ۱. بهجا آوردن؛ گزاردن؛ انجام دادن؛ ادای فریضه.۲. پرداختن: ادای دِین.۳. بیان کردن: ادای تلفظ صحیح.۴. ناز؛ کرشمه؛ غمزه؛ عشوه.۵. تقلید و حالتی ساختگی برای جلب توجه.۶. (صفت) [مقابلِ قضا] (فقه) ویژگی عبادتی که در وقت مناس...