کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گه گیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gahgir = گاهگیر
-
واژههای مشابه
-
گه گاه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹گاهگاه› gahgāh گاهی؛ بعضیاوقات.
-
گه گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] gahgiri = گاهگیر
-
نهاله گه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) na(e)hālegah = نهالهگاه: ◻︎ به کوه برشد و اندر نهالهگه بنشست / فیلک پیش بزه کرده نیمچرخ به چنگ (فرخی: ۲۰۶).
-
هروانه گه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هروانگه، هروانه› [قدیمی] harvānegah ۱. بیمارستان.۲. تیمارستان.۳. [مجاز] جای شکنجه و عذاب: ◻︎ بفرمود کاین را به هروانهگه / برید و کنیدش همان جا تبه (فردوسی: لغتنامه: هروانهگه).
-
جستوجو در متن
-
پیشینگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ پیشینه] [قدیمی] pišinegān پیشینیان؛ گذشتگان؛ قدما؛ اسلاف: ◻︎ گه از لوح ناخوانده عبرت پذیر / گه از صحف پیشینگان درس گیر (نظامی۵: ۷۵۳).