کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گه گاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گه گاه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹گاهگاه› gahgāh گاهی؛ بعضیاوقات.
-
واژههای مشابه
-
گه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gahgir = گاهگیر
-
گه گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] gahgiri = گاهگیر
-
نهاله گه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) na(e)hālegah = نهالهگاه: ◻︎ به کوه برشد و اندر نهالهگه بنشست / فیلک پیش بزه کرده نیمچرخ به چنگ (فرخی: ۲۰۶).
-
هروانه گه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هروانگه، هروانه› [قدیمی] harvānegah ۱. بیمارستان.۲. تیمارستان.۳. [مجاز] جای شکنجه و عذاب: ◻︎ بفرمود کاین را به هروانهگه / برید و کنیدش همان جا تبه (فردوسی: لغتنامه: هروانهگه).
-
جستوجو در متن
-
قاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ قفقاز؟، مٲخوذ از پهلوی؟: kof (= کوه)؟] qāf در افسانهها، کوهی که میپنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه داشته: ◻︎ گاه خورشید و گهی دریا شوی / گاه کوه قاف و گه عنقا شوی (مولوی: ۱۹۶)، ◻︎ چنان پهن خوان کَرَم گسترد / که سیمرغ در قاف روزی خورد ...
-
کنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ke(a)ng ۱. قویهیکل؛ قویجثه.۲. امرد و بیشرم: ◻︎ گه گریبانم بگیرد قحبهای / گاه کنگی بشکند دندان من (سعدی: لغتنامه: کنگ).
-
ساد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ ساده] [قدیمی] sād بیپیرایه؛ بینقشونگار؛ بیآلایش: ◻︎ برای کسوت خدام درگهش خورشید / ز چرخ گاه منقش طرازد و گه ساد (شمس فخری: مجمعالفرس: ساد).
-
چیستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ چیستآن] (ادبی) čistān معمایی که بهصورت منظوم از چیزی و با دادن نشانیهای آن مطرح میشود، مانندِ «چیست آن مار که بر سینۀ خصمش گذر است / کهرباپیکر و آهندُم و فولادسر است» که دربارۀ نیزه است و «آن جرم پاک چیست چو ارواح انبیا / چون روح با...
-
تخفیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxfif ۱. سبک کردن.۲. کاستن.۳. (ادبی) در دستور زبان، مختصر ساختن کلمه با کم کردن یکی از حروف یا حذف تشدید برای سهولت تلفظ یا ضرورت شعر، مثل «گاه» و «گه»، «کلاه» و «کُلَه»، «اگر» و «ار».
-
نهاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، بن ماضیِ نهادن) [پهلوی: n(i)hātan] na(e)hād ۱. = نهادن۲. سرشت؛ طبیعت: ◻︎ خدای عرش جهان را چنین نهاد «نهاد» / که گاه مردم شادان و گه بُوَد ناشاد (رودکی: ۴۹۵).۳. ضمیر؛ دل.۴. سازمان؛ مؤسسه.۵. بنیان؛ اساس.۶. (ادبی) = مسندٌالیه۷. [قدیمی] روش؛ طرز؛ ر...