کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) [مخففِ گاه] gah = گاه۱
-
گه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) goh ۱. سرگین جانوران و انسان.۲. [مجاز] هرچیز بد و زشت و ناپسند. Δ برای دشنام بهکار میرود.
-
واژههای مشابه
-
گه گاه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹گاهگاه› gahgāh گاهی؛ بعضیاوقات.
-
گه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gahgir = گاهگیر
-
گه گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] gahgiri = گاهگیر
-
نهاله گه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) na(e)hālegah = نهالهگاه: ◻︎ به کوه برشد و اندر نهالهگه بنشست / فیلک پیش بزه کرده نیمچرخ به چنگ (فرخی: ۲۰۶).
-
هروانه گه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هروانگه، هروانه› [قدیمی] harvānegah ۱. بیمارستان.۲. تیمارستان.۳. [مجاز] جای شکنجه و عذاب: ◻︎ بفرمود کاین را به هروانهگه / برید و کنیدش همان جا تبه (فردوسی: لغتنامه: هروانهگه).
-
جستوجو در متن
-
ارجنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] 'arjane نوایی از موسیقی قدیم ایرانی: ◻︎ گه نوای هفتگنج و گه نوای گنجِ گاو / گه نوای دیف رخش و گه نوای ارجنه (منوچهری: ۹۷).
-
ارمنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹آرمنده، ارمند› [قدیمی] 'armande آرامگیرنده: ◻︎ گه ارمندهای و گه ارغندهای / گه آشفتهای و گه آهستهای (رودکی: ۵۲۹)، ◻︎ چه باید که ارمنده گیتی چنین / پرآشوب گردد ز درد و ز کین (فردوسی۲: ۲۸۳۴).
-
کندز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ کهندز] ‹قهندز، قندز› [قدیمی] kondez قلعۀ کهن؛ دژ کهن: ◻︎ گه در آن کندز بلند نشین / گه بدین بوستان چشم گشای (رودکی: ۵۲۹).
-
فقع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: فوگان، مخففِ فقاع] [قدیمی] foq' = فقاع: ◻︎ گه خمارم شکنی گه توبه / می نابی؟ فقعی؟ رمانی؟ (عراقی: ۲۹۰).
-
پیشینگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ پیشینه] [قدیمی] pišinegān پیشینیان؛ گذشتگان؛ قدما؛ اسلاف: ◻︎ گه از لوح ناخوانده عبرت پذیر / گه از صحف پیشینگان درس گیر (نظامی۵: ۷۵۳).
-
دس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دیس› [قدیمی] da(e)s مانند؛ شبیه؛ نظیر: ◻︎ ندید و نبیند تو را هیچکس / گه رزم مثل و گه بزم دس (عنصری: ۳۵۶).