کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گندم با پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گندم با
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گندموا› [قدیمی] gandombā آش گندم.
-
واژههای مشابه
-
گندم خیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gandomxiz زمینی که از آن گندم فراوان بهدست آید.
-
گندم درو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) [قدیمی] gandomdero[w] هنگامی از سال که گندم را درو کنند.
-
گندم دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gandomdivāne = شیلم
-
گندم کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (کشاورزی) gandomkār کشاورزی که شغلش کاشتن گندم است.
-
جستوجو در متن
-
تتماج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] totmāj نوعی آش که با آرد گندم تهیه میکردند؛ آش سماق.
-
رنگینک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ranginak حلوایی که با آرد گندم، روغن، و خرما تهیّه میشود.
-
آردهاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آردتوله، آرددوله، آردآله، آرداله› [قدیمی] 'ārdhāle نوعی آش که با آرد گندم میپختند؛ اماج؛ آش اماج.
-
اگرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اگره› [قدیمی] 'ogrā نوعی آش آرد؛ آشی که با خمیر آرد گندم درست کنند.
-
بغرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] boqrā نوعی آش که با خمیر آرد گندم تهیه میشود؛ آش رشته؛ بغراخانی.
-
سوهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از هندی؟] ‹سوهن› so[w]hān نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست میکنند.
-
دروگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) dero[w]gar کسی که گندم یا جو یا گیاه دیگر را با داس درو کند؛ دروکننده.
-
سن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sen حشرهای ریز و دارای بالهای کوچک با دهانی به شکل خرطوم که با آن شیرۀ ساقه و خوشۀ جو یا گندم را میمکد و از بزرگترین آفات گندم و برخی درختان مانند سیب و گلابی است و برای دفع آن علاوه بر سَم از نوعی زنبور استفاده میشود.