کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گندمگون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گندمگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gandomgun کسی که چهرهاش سفید نباشد و اندکی تیره و بهرنگ گندم باشد.
-
جستوجو در متن
-
سبزچهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبزچهره› [قدیمی، مجاز] sabzčehr گندمگون؛ سبزه.
-
اسمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'asmar کسی که رنگ پوستش بین سیاهی و سفیدی باشد؛ گندمگون.
-
سیاه چرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سیاهچرته، سیهچرده› siyāhčo(a,e)rde کسی که چهرهاش تیرهرنگ باشد؛ سبزه؛ گندمگون.
-
ملیح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] malih ۱. نمکدار.۲. گندمگون؛ خوبصورت؛ نمکین.
-
سبزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sabze ۱. گیاه تازه و سبز که از زمین چیده نشده باشد؛ گیاه نورسته؛ گیاه تازهروییده: ◻︎ این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست (خیام: ۶۷).۲. چمن: ◻︎ رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید (حافظ...