کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گناهکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹گنهکار› gonāhkār کسی که گناه کرده؛ کسی که کار زشت از او سر زده باشد.
-
جستوجو در متن
-
آثم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَثَمَة] [قدیمی] 'āsem گناهکار.
-
گنهکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) gonahkār = گناهکار
-
مذنب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mozneb گناهکار.
-
آلوده دامن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ پاکدامن] ‹آلودهدامان› [قدیمی، مجاز] 'āludedāman بدنام؛ گناهکار؛ بدکار.
-
اثیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ اثماء] [قدیمی] 'asim گناهکار؛ بزهکار.
-
بزه کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: bačākkār] beze[h]kār ۱. گناهکار.۲. خطاکار.
-
گناه آلود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹گناهآلوده› gonāh[']ālud آلودهبهگناه؛ گناهکار.
-
خاطی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، خاطِئ] xāti خطاکننده؛ خطاکار؛ گناهکار.
-
عصیان گر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'o(e)syāngar ۱. = عاصی۲. گناهکار.
-
پرگناه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پرگنه› [قدیمی] porgonāh کسی که گناه بسیار مرتکب شده؛ گناهکار.
-
تبهکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹تباهکار› tabahkār ۱. گناهکار.۲. مجرم.
-
آهمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آهومند› [قدیمی] 'āhomand ۱. گناهکار.۲. دروغگو.۳. = آهومند
-
سیاهکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سیهکار، سیاهکرد، سیاهگر› [قدیمی، مجاز] siyāhkār ۱. بدکار؛ گناهکار؛ فاسق.۲. ظالم؛ ستمکار.