کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گماشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گماشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: gumārtan] gomāštan کسی را بر سر کاری گذاشتن؛ گماریدن.
-
جستوجو در متن
-
برگماردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bargomārdan = گماشتن
-
برگماشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bargomāštan = گماشتن
-
گمار
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گماردن و گماشتن) gomār = گماشتن
-
گماردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) gomārdan = گماشتن
-
گماریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: gumārtan] [قدیمی] gomāridan = گماشتن
-
نصب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] nasb ۱. برپا کردن؛ برقرار کردن.۲. گماشتن.
-
اهتمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehtemām ۱. همت گماشتن بر امری؛ کوشش کردن در کاری.۲. کوشش فراوان.
-
تعیین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'yin ۱. معین و مخصوص کردن.۲. برگماشتن؛ کسی را به کاری یا مقامی گماشتن.
-
فراداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] farādāštan ۱. بلند کردن و بر سر دست گرفتن؛ نگه داشتن.۲. منصوب کردن؛ گماشتن.〈 گوش فراداشتن: گوش دادن؛ شنیدن.
-
واداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) vādāštan ۱. وادار کردن؛ کسی را به کاری گماشتن؛ مجبور کردن.۲. تحریک کردن؛ برانگیختن.۳. تشویق و ترغیب کردن.۴. کشاندن؛ جذب کردن.۵. [قدیمی] مانع شدن؛ بازداشتن.
-
کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [پهلوی: kar] kār ۱. آنچه کسی انجام میدهد؛ عمل.۲. فعالیتی که فرد در ازای آن پول دریافت میکند؛ پیشه؛ شغل.۳. آنچه فرد را به خود مشغول میکند؛ سرگرمی.۴. وظیفه.۵. گرفتاری؛ مشغولیت.۶. کار گرهخورده؛ مشکل.۷. [مجاز] محصول؛ تولیدشده؛ اثر: ای...