کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گل و لاله زار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گل آذین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gol[']āzin طرز قرار گرفتن گلها بر روی ساقه یا شاخهها.
-
گل افشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلفشان، گلافشاننده› [قدیمی] gol[']afšān ۱. افشانندۀ گل.۲. (اسم مصدر) گل پاشیدن؛ گل افشاندن.۳. (اسم) (پزشکی) بیماری سرخک یا مخملک.
-
گل اندود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلاندوده› gel[']andud گلمالیده؛ پوشیده با گل.
-
گل انگبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gol[']angabin = گلنگبین
-
گل بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] golband ۱. [مجاز] باغبان.۲. گلپیرا.۳. نوعی پارچۀ گلدار.
-
گل بو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] golbu آنکه بوی خوش مانند بوی گل دارد.
-
گل پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] golparvar آنکه گل پرورش دهد؛ باغبان؛ گلپرورنده.
-
گل چهره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلچهر› [قدیمی، مجاز] golčehre زیبا؛ خوشگل؛ خوبرو؛ گلرخ.
-
گل خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلخواره› [قدیمی] gelxār کسی که عادت به خوردن گل دارد.
-
گل خواره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] gelxāre کرم خاکی؛ خراطین.
-
گل دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) goldār آنچه دارای نقش گلوبوته باشد: پارچهٴ گلدار.
-
گل دوزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) golduzi دوختن نقشونگار با ابریشم بر روی پارچه.
-
گل رخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] golrox کسی که رخ او مانند گل سرخ باشد؛ گلچهره؛ خوبرو؛ خوشگل؛ زیبا؛ گلرخسار؛ گلعذار.
-
گل رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلروی› [قدیمی، مجاز] golru گلرخ؛ گلچهره؛ خوبرو.
-
گل عذار
فرهنگ فارسی عمید
(صفتمرکب) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] gol'ezār گلرو؛ گلچهره؛ خوبرو؛ خوشگل.