کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلوله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غلوله› golule ۱. هرچیز گرد و بههمپیچیده: گلولهٴ نخ، گلولهٴ پنبه.۲. (نظامی) جسم مخروطیشکل فلزی که با سلاح گرم شلیک میشود.
-
واژههای مشابه
-
گلوله باران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) golulebārān عمل ریختن گلولههای پیاپی توپ یا تفنگ بر مواضع دشمن.
-
گلوله کمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] golulekamān کمانی که با آن گلولۀ گلی میانداختند؛ کمانگروهه.
-
جستوجو در متن
-
گل غنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] golqo(a)nde گلولۀ پنبه؛ پنبۀ زده و گلولهشده.
-
پاغند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاغنده، باغنده، باغند، غنده› [قدیمی] pāqond گلولۀ پنبه؛ پنبهای که زده شده و آن را گلوله کردهاند.
-
کلن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kolan پنبۀ زدهشده که آن را برای ریسیدن، گلوله کرده باشند؛ گلوله، غنده.
-
چلالی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čelāli سبدی که پنبۀ گلولهشده یا گلولههای نخ ریسیده را در آن بگذارند.
-
گوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gul[l]e = گلوله
-
غلوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qolule = گلوله
-
غنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غند، غندش› [قدیمی] qonde ۱. هرچیز پیچیده و گلولهشده.۲. پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند؛ پنبۀ گلولهشده.۳. (زیستشناسی) عنکبوت.
-
پنجک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پنجش، پندش، پندک› [قدیمی] ponjak پنبۀ زدهشده که گلوله کرده باشند برای رشتن؛ گلولۀ پنبۀ زدهشده؛ غنده؛ پاغند.
-
پندش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بندش، پندک، پند› [قدیمی] pondaš پنبۀ زدهشده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند؛ گلولۀ پنبۀ حلاجیکرده؛ غنده؛ پنجک.
-
بادلیج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹بادلیجه› [قدیمی] bādlij نوعی توپ که با گلوله و باروت پر کنند.