کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فسیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سیله، نسیله› [قدیمی] fasile ۱. گله؛ رمه.۲. گلۀ اسب: ◻︎ ز هر سوی بودش فسیله یله / به شهر اندر آورد یکسر گله (فردوسی: ۱/۳۱۸ حاشیه).
-
چکنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čekane ۱. خردهمالک.۲. آب، ملک، یا گلهای که چند مالک داشته باشد.۳. گلهای که هریک از روستاییان چند گوسفند در آن داشته باشند.۴. چوپانی که گلۀ گوسفند متعلق به روستاییان را بچراند.
-
گاوتاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) gāvtāz چوپان و نگهبان گلۀ گاو.
-
متشکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motašakki شکایتکننده؛ گلهکننده.
-
تشکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašakki شکایت کردن؛ شکوه داشتن؛ گله کردن.
-
غنم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَغنام و غُنوم] [قدیمی] qanam گلۀ گوسفند؛ گوسفندان.
-
شبان
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: šobān (اسم) [پهلوی: šupān] ‹شوبان، شوان، شبانه› šabān چوپان؛ نگهبان گلۀ گوسفند.
-
رمه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ramedār گلهدار؛ صاحب رمه.
-
نسیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فسیله› [قدیمی] nosile رمه؛ گلۀ اسب.
-
استزادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استزادَة] [قدیمی] 'estezādat ۱. زیادهخواهی؛ افزونطلبی.۲. گله کردن؛ گلهگزاری.۳. دلآزردگی؛ رنجش.
-
تکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (زیستشناسی) [قدیمی] tak[k]e ۱. بز نر.۲. بزی که پیشاپیش گله حرکت کند؛ پیشرو گله؛ نهاز.
-
شکایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شکایة] šekāyat ۱. گله کردن از کسی به دیگری؛ از جور و ستم یا رفتار و کار بد کسی نزد دیگری گله کردن یا نالهوزاری کردن.۲. تظلم؛ دادخواهی.
-
نهاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نخراز› [قدیمی] nohāz ۱. بزی که پیشاپیش گله حرکت کند؛ پیشرو گله.۲. (اسم، صفت) [مجاز] پیشرو.
-
گاوچران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) gāvča(e)rān کسی که گلۀ گاو را به چراگاه ببرد؛ گاوبان.
-
مرابض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مربض] [قدیمی] marābez جاهایی که گلههای گاو و گوسفند را در آن نگهداری میکنند.