کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) golāb ۱. عرق گل.۲. عرقی که از یک قسم گل، معروف به گل محمدی یا گل گلاب میگیرند.
-
واژههای مشابه
-
گلاب پاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) golābpāš ظرف کوچک لولهدار بلوری یا چینی که در آن گلاب میریزند.
-
گلاب گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹گلابگر، گلابکش› golābgir کسی که پیشهاش گرفتن گلاب از گل میباشد.
-
جستوجو در متن
-
ماالورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mā'olvard گلاب.
-
ماورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: ماءالورد] [قدیمی] māvard گلاب.
-
گلابدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) golābdān جای گلاب؛ گلابپاش: ◻︎ مهر از سر نامه برگرفتم / گفتی که سر گلابدان است (سعدی۲: ۳۴۸).
-
گلنگبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جلنجبین، گلانگبین› [قدیمی] golangabin معجونی که با برگ گل، گلاب، و عسل درست کنند.
-
مسقطی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به مسقط، پایتخت عمان) masqati نوعی شیرینی که از شکر، نشاسته، گلاب، آب، و روغن تهیه میشود.
-
لوزینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] lo[w]zine نوعی شیرینی که با مغز بادام و پسته، گلاب، و شکر درست میکنند؛ باقلوا.
-
فرنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [لاتینی] fer[e]ni خوراکی رقیق که با آرد برنج یا نشاسته، شیر، شکر، گلاب، و هل تهیه میشود.
-
شیربرنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šireberenj خوراکی که از شیر، برنج، شکر، و گلاب تهیه میشود؛ شیربا؛ گرنجبشیر.
-
اذفر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'azfar خوشبو؛ معطر: ◻︎ به باغی کز آب و گلش بازیابی / نسیم گلاب و دَم مشک اذفر (فرخی: ۵۴).
-
حلوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حلواء] halvā ۱. خوراکی که با آرد گندم یا آرد برنج، روغن، شکر، گلاب، و زعفران تهیه میشود.۲. [مجاز] شیرینی.