کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گفتگو کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مذاکره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مذاکَرَة] mozākere با کسی در امری گفتگو کردن.
-
محاوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: محاوَرَة] mohāvere با هم سخن گفتن؛ گفتگو کردن.
-
مخاطبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مخاطَبَة] [قدیمی] moxātebe ۱. با هم سخن گفتن؛ گفتگو کردن.۲. بازخواست کردن؛ جرّوبحث.
-
تناظر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanāzor ۱. به یکدیگر نظر کردن؛ به هم نگریستن.۲. با هم در امری گفتگو و جدال کردن.
-
مناظره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناظَرَة] monāzere در امری با هم بحث و گفتگو کردن.
-
مکالمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مکالَمَة] mokāleme با هم سخن گفتن؛ با یکدیگر گفتگو کردن.
-
مشافهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مشافَهَة] ‹مشافهت› [قدیمی] mošāfehe با هم گفتگو کردن؛ روبهرو سخن گفتن.
-
مناقشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناقَشَة] ‹مناقشت› monāqeše ۱. با هم ستیزه و گفتگو کردن.۲. ستیزگی.
-
تحاور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahāvor با یکدیگر سخن گفتن؛ با هم گفتگو کردن؛ پاسخ هم را گفتن.
-
صحبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صحبة] sohbat ۱. گفتگو.۲. مشغول شدن و پرداختن به چیزی.۳. آمیزش جنسی؛ جماع.۴. [قدیمی] یار و همدم شدن.۵. [قدیمی] یاری و همدمی؛ معاشرت.〈 صحبت کردن (داشتن): (مصدر لازم) ١. گفتگو کردن. ٢. [قدیمی] همنشینی کردن.
-
مساومت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مساوَمَة] [قدیمی] mosāvemat بهای کالایی را پرسیدن و در قیمت آن باهم گفتگو کردن؛ چانه زدن.
-
محاضره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: محاضَرَة] [قدیمی] mohāzere ۱. با هم گفتگو و سؤالوجواب کردن.۲. سؤالوجواب حضوری.۳. گفتگو در موضوعی که در محفلی مورد بحث قرار گیرد.
-
تراجع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarājo' ۱. بهعقب برگشتن؛ بازگشتن.۲. برگشتن به جای خود.۳. در کاری یا امری به یکدیگر مراجعه و گفتگو کردن.
-
نقار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] neqār ۱. کینه و دشمنی.۲. [قدیمی] نزاع و جدال.۳. [قدیمی] گفتگو و ستیزه کردن.
-
شیرینی خوران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) širinixorān رسم شیرینی خوردن و شادی کردن که پس از خواستگاری دختر و پایان گفتگو توافق طرفین در خانۀ عروس صورت میگیرد و نامزدی پسر و دختر اعلام میشود.