کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: guftan] goftan حرف زدن؛ سخن راندن؛ ادا کردن سخن.
-
جستوجو در متن
-
تهنیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تهنِئَة] tahniyat مبارکباد گفتن؛ شادباش گفتن؛ تبریک گفتن.
-
تناجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanāji راز گفتن؛ با هم راز گفتن.
-
تحادث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahādos با هم حدیث گفتن؛ با هم سخن گفتن.
-
واگفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] vāgoftan باز گفتن؛ دوباره گفتن؛ بازگو کردن.
-
تبریک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabrik مبارکباد گفتن؛ شادباش گفتن.
-
تحاور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahāvor با یکدیگر سخن گفتن؛ با هم گفتگو کردن؛ پاسخ هم را گفتن.
-
ارتجال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ertejāl بیاندیشه و بیتٲمل سخن یا شعر گفتن؛ بالبداهه گفتن.
-
بازگفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bāzgoftan ۱. گفتن.۲. دوباره گفتن؛ مطلبی را تکرار کردن.
-
تسجیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) tasji' سخن با سجع و قافیه گفتن؛ کلام موزون گفتن.
-
رجمابالغیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rajmanbelqeyb ندانسته سخن گفتن؛ از روی ظن و گمان سخن گفتن.
-
گوییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) guyidan = گفتن
-
تحیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تحیّة، جمع: تَحیّات و تَحایا] tahiy[y]at ۱. سلام گفتن؛ درود گفتن.۲. خوشامد گفتن.۳. (اسم) سلام و درود.
-
تلبیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تلبیَة] [قدیمی] talbiye ۱. اجابت کردن؛ لبیک گفتن در جواب کسی.۲. لبیک گفتن در حج.