کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشوده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گشوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gošude ۱. بازکرده.۲. رهاشده.
-
جستوجو در متن
-
مفتتح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moftatah ۱. گشودهشده؛ بازشده؛ گشوده.۲. آغازشده.
-
منفجر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monfajer ۱. شکافته.۲. گشودهشده.
-
منفرج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monfarej گشوده؛ باز؛ گشاده.
-
بازکردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bāzkardan ۱. گشادن؛ گشودن؛ گشاده کردن؛ گشوده کردن.۲. واکردن.
-
مفتوح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] matuh ۱. گشودهشده؛ بازشده.۲. کلمهای که دارای فتحه باشد.
-
منحل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: منحلّ] monhal[l] ۱. حلشده.۲. بازشده؛ گشودهشده.۳. برچیدهشده؛ ازبینرفته.
-
منشرح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monšareh ۱. گشوده؛ باز.۲. واضح؛ هویدا.
-
منبسط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mombaset ۱. گسترده؛ گشوده؛ پهن و فراخ.۲. خندان و خوشحال.
-
منفسح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monfaseh ۱. گشوده؛ وسیع.۲. گشادهدل؛ شاد و خرم.
-
وا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] vā باز؛ گشوده.〈 وا کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] باز کردن؛ گشودن.
-
بساطت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بساطة] basātat ۱. بسیط بودن؛ ساده و بیتکلف بودن.۲. [قدیمی] گشودهزبانی.۳. [قدیمی] شیرینزبانی.۴. [قدیمی] لطیفهگویی.
-
خنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: xandak، مقابلِ گریه] ‹خند› xande حالتی در چهرۀ انسان بهواسطۀ شعف، خوشحالی، یا تمسخر که در آن لبها گشوده میگردد و گاه با صدای مخصوصی همراه است.
-
فتحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فتحَة] (ادبی) fathe ۱. حرکتی از حروف که هنگام تلفظ آن دهان گشوده میشود؛ زِبَر.۲. نشانۀ این حرکت که در روی حرف گذاشته میشود.