کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گشودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹گشادن› gošudan ۱. باز کردن.۲. رها کردن.
-
جستوجو در متن
-
تفتیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taftih گشودن؛ باز کردن.
-
فطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] fetr گشودن و باز کردن روزه.
-
گشادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) gošādan ۱. باز کردن؛ گشودن.۲. رها کردن.
-
واکردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [عامیانه] vākardan ۱. باز کردن؛ گشودن.۲. حل کردن.
-
بازکردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bāzkardan ۱. گشادن؛ گشودن؛ گشاده کردن؛ گشوده کردن.۲. واکردن.
-
فرازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹افرازیدن› [قدیمی] farāzidan ۱. = افراشتن۲. گشودن؛ باز کردن.۳. بستن.
-
بازگشاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] bāzgošād ۱. دوباره گشودن.۲. گشایش در سختی و پیچیدگی کار.
-
کشفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] kašaftan ۱. شکافتن.۲. گشودن.۳. پراکنده ساختن.۴. پژمرده کردن.
-
وا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] vā باز؛ گشوده.〈 وا کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] باز کردن؛ گشودن.
-
تفوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafavvoh سخن گفتن؛ به سخن آمدن؛ حرف زدن؛ لب به سخن گشودن.
-
فتح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: فتوح] fath ۱. گشودن؛ باز کردن.۲. پیروز شدن.۳. گشودن شهری و گرفتن آن.۴. گشایش.۵. پیروزی.۶. (اسم) چهلوهشتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۹ آیه.〈 فتح باب:۱. گشودن در.۲. [مجاز] شروع کار.۳. (نجوم) [قدیمی، مجاز] اتصال دو ستاره...
-
افتتاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eftetāh ۱. گشودن؛ باز کردن.۲. آغاز کردن.۳. شروع به کار مؤسسه یا کارخانه یا مدرسه و امثال آن.
-
رتق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ فتق] [قدیمی] ratq ۱. بستن.۲. دوختن.〈 رتقوفتق:۱. بستن و گشودن.۲. [مجاز] اداره کردن.