کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشتنوشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) gašt ۱. گردش؛ سیاحت.۲. گردیدن؛ دگرگون شدن.۳. (نظامی) رفتوآمد مٲموران انتظامی در محدودهای خاص بهمنظور نظارت بر اوضاع.۴. (اسم) (نظامی) مٲموری که این مراقبت و نظارت را بر عهده دارد.
-
گشت
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] gešt همه؛ همگی.
-
دست نوشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) dastnevešt نامهای که کسی با دست خود نوشته باشد؛ دستخط.
-
پی نوشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) peynevešt ۱. آنچه در دنبال نامه یا مطلبی نوشته شود؛ نوشتن در پی چیزی.۲. (اسم، صفت مفعولی) دستوری که رئیس اداره در پایین نامهای بنویسد.
-
نوشت افزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nevešt[']afzār آنچه برای نوشتن به کار آید از قبیل کاغذ، قلم، مداد، و سر قلم؛ لوازمالتحریر.
-
سال گشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سالگشته› sālgašt سالدیده؛ سالخورده؛ پیر.