کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشته سر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گشته سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gaštesar سرگشته؛ سرگردان.
-
واژههای مشابه
-
گم گشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gomgašte گمشده؛ ناپدیدشده.
-
چشم گشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] če(a)šmgašte کجچشم؛ چپچشم؛ کجبین؛ لوچ؛ احول: ◻︎ هجا کردهست پنهان شاعران را / قریع آن کور ملعون چشمگشته (عسجدی: لغتنامه: چشمگشته).
-
جستوجو در متن
-
یافه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yāfe ۱. یاوه؛ هرزه؛ بیهوده.۲. بیمعنی۳. ناپدید؛ گمشده.۴. سردرگم؛ پریشان: ◻︎ خواسته تاراج گشته سر نهاده بر زیان / لشکرت همواره یافه چون رمهٴ رفتهشبان (رودکی: ۵۲۶).
-
گلفهشنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلفهشنگ، کلفخشنگ، گلفهسنگ، گلفخسنگ› (زمینشناسی) [قدیمی] golfahšang یخی که در زمستان در سر ناودان میبندد و آویزان میشود؛ دنگاله؛ دنگداله: ◻︎ آب، گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت / همچنان چون شیشهٴ سیمین نگون آویخته (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۴۲...
-
جان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gyān] jān ۱. نیرویی که تن به آن زنده است؛ روح حیوانی.۲. روان: ◻︎ جان که آن جوهر است و در تن ماست / کس نداند که جای او به کجاست (نظامی۴: ۵۳۸)، ◻︎ جان و روان یکیست به نزدیک فیلسوف / ورچه ز راه نام دو آید روان و جان (ابوشکور: شاعران بیدی...